رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
مطالب محبوب
رمان خاطراتی از یک امپراطور

کتاب رمان خاطراتی از یک امپراطور اثر رالف کورن گولد لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

در این رمان تاریخی «ناپلئون بناپارت» با «ماری لوییز» دختر امپراتور اتریش ازدواج می‌کند و صاحب پسری می‌شود که ناپلئون دوم نام می‌گیرد. این هنگام مصادف است با حمله ناپلئون به روسیه و شکست و عقب‌نشینی ارتش فرانسه که در پی آن ناپلئون به دست انگلیسی‌ها به جزیره «سنت هلن» تبعید می‌شود و ناپلئون دوم نیز در عنفوان جوانی بر اثر بیماری سل از دنیا می‌رود در حالی که آرزوی سلطنت بر کشور فرانسه را در دل می‌پروراند …

تکه ای از داستان خاطراتی از یک امپراطور

دریا سالار «کاک برن» دستور داده بود که عمارت «لونگود» را زودتر مرمت نمایند و توسعه دهند که «ناپلئون» که در «کوشک» در مضیقه است بتواند به آن عمارت منتقل گردد. تمام کارگران بنائی و نجاری و آهنگری جزیره در «لونگود» کار می‌‌کردند و دریاسالار برای اینکه عمارت زودتر درست شود یک عده از ملوانان متخصص را هم به لونگود فرستاده بود و در ماه آخر تعمیر آن عمارت هر روز دویست کارگر در آنجا کار می‌کردند. مرمت عمارت مزبور تا وسط سال ۱۸۱۶ میلادی طول کشید ولی در ماه دسامبر سال ۱۸۱۵ دریاسالار کاک‌برن به ناپلئون گفت: چون قسمتی از عمارت «لونگود» برای سکونت آماده گردیده شما می‌توانید که به عمارت مزبور

منتقل شوید. ناپلئون موافقت کرد که از کوشک «دشت نسترن» به عمارت لونگود برود و بدواً نوکران را به عمارت مزبور فرستاد تا اینکه آنجا را مبله نمایند یک روز قبل از اینکه ناپلئون عازم عمارت «لونگود» شود یک ضیافت ناهار به افتخار صاحب خانه خود «بالکومب» و خانمش داد. ولی خانم بالکومب در آن روز بیمار بود و نتوانست که برای صرف ناهار حضور بهم رساند. «ناپلئون» بعد از صرف ناهار به منزل بالکومب رفت و بر بالین زن بیمار نشست و یک انفیهدان از جیب بیرون آورد و به زن داد و خواهش نمود که از طرف او به شوهرش بدهد. انفیه دان مزبور یک درب مرصع داشت و وسط آن در شکل ناپلئون را تصویر کرده بودند و حتی در آن دوره

انفیه دان مزبور یک گوهر گران بها به شمار می‌آمد. بعداز خروج از اطاق بیمار «ناپلئون» از دو دختر جوان بالکومب خداحافظی نمود. هنگام خداحافظی «بتزی» به گریه درآمد زیرا به «ناپلئون» علاقه داشت و امپراطور فرانسه گفت بتزی کوچک من، گریه نکنید زیرا از یک هفته دیگر شما می‌توانید به «لونگود» بیائید و مرا ببینید. ولی این حرف دختر نوجوان را تسلی نداد و ناپلئون دو قوطی طلا مخصوص نهادن قرص‌های کوچک شیرین در آن‌ها به او و خواهرش تقدیم کرد. روز بعد که مقرر بود ناپلئون از دشت نسترن به «لونگود» برود دریاسالار کاک برن و عده‌ای از افسران انگلیسی سوار بر اسب برای بردن او آمدند. فرانسوی‌ها نیز حضور بهم رسانیدند …

این رمان را از طریق رمان بوک دانلود کنید: رمان خاطراتی از یک امپراطور

  • اشتراک گذاری
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 109 بازدید
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.