دانلود رمان سلوک از محمود دولت آبادی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۲۱۴
خلاصه رمان:
سلوک روایتگر حکایتی عاشقانه است و به روایت خود او حکایت: قلب ـ دل ـ همان مفهوم قدیمی و باستانی که فرهنگ ما بر محور آن ریخت یافته یا از ریخت افتاده است. داستان مرد میان سالی به نام قیس است که با دختری ۱۷ ساله به نام مهتاب آشنا میشود و آنها عاشق هم میشوند در زمانی بیش از ده سال، اما سن دختر به جایی میرسد که شاید به نظرش مفهوم ازدواج و داشتن خانه ای از خود بالاتر از عشق است و مرد را ترک می گوید و اکنون هزیان های مرد را داریم …
قسمتی از داستان سلوک :
سیگارش را نیمه کاره دور میاندازد و یخ میزند. گورستان است و کاجهای لاغر و بلند که شاخه بر ابرها میسایند. اینجا آسمان خاکستری است؛ و قیس دلتنگ است، دلتنگ دیدار چهره و رفتار انسانی که تمام ذهن را خواسته ناخواسته به تسخیر و تصرف خود در آورده است. دل میخواهد ببیندش
میبیندش؛ هر وقت اراده کند هر وقت اراده کرده او را دیده است مثل یک کبوتر بسویش آمده و پیش اش نشسته است. حالا همین هم، حاضر کنارش نشسته است روی نیمکت سنگی درست مثل نشستن روی نیمکت سنگی یک پارک در تهران. بر میگردد و نگاهش میکند، خودش است، نشسته روی نیمکت
سنگی، اما شگفتا؛ صورت ندارد! نگاهش میکند. خوب و با دقت نگاهش میکند اما نه صورت در سیمایش نیست. همان جور نشسته است بی آنکه تکیه زده باشد به پشتی نیمکت و به فضایی در خلا -شاید- نگاه میکند؛ نگاه کردنی که قیس آن را نمیبیند حالا دیگر باید بیست و هشت نه ساله شده باشد.
لابد باید ساکت است؛ ساکت و لال؛ درست مثل خود قیس وقتی آسمان خاکستری روی سرش ساییده میشود و از درون احساس سردی و سرما میجودش تنها نشانه گرما، دود نیم سوخته سیگاری است که انداخته اش بود جلو پا و آن را زیر تخت کفشاش له میکرد و سپس نمیداند چرا؟ – دست ها را …