دانلود رمان آبروی ماه از نیلوفر قنبری (#سها) کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 1963
خلاصه رمان :
شرط بستیم عاشقم کنه، بدجوری عاشقش شدم. اما درست روز موعود ترکم کرد و بعد از هفت سال برگشت تا انتقام بگیره. گناه من چی بود؟ بیگناهی!
قسمتی از داستان آبروی ماه :
هوا آنقدر خوب و ملس بود که اگر قدیما بود پیاده میرفت. انگار بار اولی بود که داشت باغچهی بزرگ حیاط را میدید. بوی یاس رازقی ها هوش از سر آدم میپراند. بهار کاری نداشت او عزادار است. لباس رنگی رنگی تنش کرده بود و به خوشگلیاش مینازید. پروانه ها هم نازش را میخریدند.
سعی کرد برای چندساعت هم که شده ذهنش را از چهره سیاه مرگ دور کند و حواسش را بدهد به درختان سبز و صورتی گل های محمدی آن سوی باغچه. اما قبلش از روح پدرش عذرخواهی کرد که میخواهد کمی روحیه بگیرد. ماشین را از پارکینگ خارج کرد و سمت و سمت خیابان کشاند و بی هدف
شروع کرد به راندن. مرخصی اش داشت تمام میشد سه روز دیگر وقت داشت خودش را سرپا کند. ناگهان تصمیم گرفت برود به آژانس ملیحه که او را سرتا پا سیاه جلوی در آژانس یافت و حلقهی بزرگ و تیرهی پای چشمانش را دید دلش سوخت. بغلش کرد و تسلیت گفت. _چی شده پری؟ هنوز از
مرخصیت داری که! اومدم بیرون ببینم بهار چه شکلی کرده محله رو چه خبر؟ -خبر تازه ای نیست فقط تو نیستی خودم جورتو میکشم تا برگردی. -دارم فکر میکنم اصلا میتونم برگردم سرکار؟ حس هیچی رو ندارم. -منم وقتی مامانم مرد اینجوری بودم. ولی کم کم درست شد. -فکر نکنم مثل سابق بشم …