رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
مطالب محبوب
رمان بی رویا

رمان بی رویا اثر الهه محمدی لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

چیزی آنگاه که دستانم در دستانت گره خورد، تو را آن‌طور که باید، دیدم… از آن لحظه به بعد، هر چه دیدم، چیزی جز خیالی گذرا نبود!

خلاصه‌ رمان بی رویا

با مانتوی بلند سنتی و شال رنگ انارش هم طناز بود. هر دو به سرخی لبهایش بود: چه جیگری شدی ناکس. دوباره گازت بزنم؟ جلو رفت و در حال مرتب کردن یقه و کراوات امیرطاها گفت: -باید به شوهرم بیام. دستی زیر موهای بیرون ریخته از شالش زد: -این شراره های آتش قراره همینجوری پریشون باشه؟ -نرو بالا منبر خاله فاطمه. نخودی خندید و گفت: -من نگران توام اون دنیا از مو آویزونت نکنن. میدونی که از سر دردت، سرم درد میگیره. -اینقد که این دنیا ما رو آویزون نگه داشتن، فک نکنم اون دنیا از این خبرا باشه. کی رفته و دیده؟ لبش را کند: -استغفرالله. باز تو زدی اون کانال؟ -لب و پشت دستتو نَکن خاله فاطمه. من با خدا این حرفا رو ندارم. خودش در جریانه!

دستش را پشت شیدانه زد و گفت: -بیفت جلو تا ایمونمونو باد ندادی. در حال چک کردن کیفش، سمت تلفن رفت: -سنتورو با تابلو وردار، تا ماشینو روشن کنی اومدم. دید که سمت تلفن میرود: -زنگ نزن بابا. مگه مامانت نگفت نمیام. -حالا بازم بگم. رها سفارش کرد ببرمش. موبایلش را برداشت و توی جیبش انداخت. سراغ تابلوی آماده و سنتور رفت تا توی ماشین جاساز کند. سر راهپله ها ایستاد و شهبد را به نام خواند. صدای گریه ی شهیاد باعث شد مرتبه ی دوم بلندتر صدایش بزند. شهبد بیرون آمد. قبل از اینکه چیزی بشنود، سوئیچ را از بالا برای امیرطاها انداخت: -چه تیپ دخترکشی زدی نسناس. بو ادکلنت خوابوندمون زمین. سرش را بالا گرفت و گفت: -دستپخت آبجیته.

چشه اون بچه؟ -همون چیزی که چند دیقه پیش تو دل عمه اش بود. پایین شیدا جیغ میزنه بالا شهیاد. چیکارش میکردی؟ -به تو مربوط نیست. برو اون بچه رو ساکت کن خواهرم نابود شد از دستتون. شهبد از سر پله بلند شد و در حال رفتن گفت: – مواظبت کن از آبجیم. -دمت گرم واسه ماشین. -خوش بگذره! سنتور و تابلوی نقاشی را برداشت و قبل از بیرون رفتن گفت: -ادکلنمو بیار شیدا. جوابی نگرفت. اما حتم داشت صدایش را شنیده است. داشت با مادرش حرف میزد: -این مهمونی با عروسی فرق داره مامان جان. میدونی که باب طبع ما نیست. جای جووناست. شما جوونید! برو با شوهرت خوش باش. -شما زود خودتو انداختی تو جرگه ی سالمندا. چن سالته مگه؟

-به قول خودت گودبای پارتی تیپ شماها رو میپسنده. بگو خدافظ دستم زیر چرخه. -کم سفارش بگیر. فکر مهره ها کمر و گردنت باش مامان خانم. -عادت کردم به کار مامان. بیکار بمونم اذیت میشم. -شما که بیکار نمیمونی. فشرده کار نکن. -چشم مامان بزرگ. برو سراغ کارت. بگو باشه. -باشه! به خاله سلام برسون. -قربونت مادر. مواظب خودتون باشید. نجسی مجسی هم بود نخوریدا. -وای مامان! معصومه منتظر نماند و تماس را قطع کرد. بیرون که رفت، امیرطاها پشت فرمان نشسته بود. ماشین را که دور زد سوار شود، سرش را از پنجره بیرون برد و کشدار گفت بیام درو براتون وا کنم ملکه خانم. کنارش که قرار گرفت، عینک بزرگش را روی چشم گذاشت و سمت امیرطاها چرخید.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
چیزی آنگاه که دستانم در دستانت گره خورد، تو را آن‌طور که باید، دیدم… از آن لحظه به بعد، هر چه دیدم، چیزی جز خیالی گذرا نبود!
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    بی رویا
  • ژانر
    عاشقانه، هیجانی
  • نویسنده
    الهه محمدی
  • ویراستار
    رماندونی
  • صفحات
    2835
خرید کتاب
55,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 1,840 بازدید
  • 55,000 تومان
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.