خلاصه کتاب:
پگاه دختر خجالتی و با استعدادی که به خواست پدرش با مبین ازدواج میکنه و یکسال بعد، بهترین دوستش با همسرش به او خیانت میکنن و باهم فرار میکنن. بعد از اینکه خاله اش و پدر و مادر مبین پگاه، رو مقصر میدونن، پدرش طلاقشو غیابی از مبین میگیره حالا بعد از مدتی مبین و بیتا بر میگردن و عقد و جشن میگیرن. پگاه دچار افسردگی شدید میشه و با وارد شدن به محیط کار سعی میکند همه چیز را فراموش کند، و کم کم حس و احساسی نسبت به رئیسش که یک طراح لباس به نام هست ایجاد میشه اما هادی خیلی هم آدم چشم و گوش بسته ای نیست ...
خلاصه کتاب:
زلال دختری که به خاطر عروسی و بی وفایی کسی که دوستش داره مجبور به ترک دیار میشه و ناچار به خونه دوستش میره در اونجا برای استخدام یه شرکت مراجعه میکنه که با کاوه پسر غد و مغروری همکار میشه که بدجوری با هم سرلج و دشمنی دارن اما یه اتفاقی این دو نفرو مجبور میکنه برای مدتی ...
خلاصه کتاب:
نگاه، دختری رنج کشیده است که به واسطه همسر پدرش، مجبور به ازدواج با مردی می شود که هیچ شناختی از او ندارد، حالا بعد از دو سال نادم و خسته از زندگی با همسری معتاد دنبال راه فراری برای آینده ای بهتر است، مادر بزرگش تنها یار و حامی او برای رهایی یافتن از این بخت نا میمون است …
خلاصه کتاب:
"اوه پناه بر خدا! من هیچوقت چیزی درباره عشق و اینگونه مزخرفات سرم نمیشود در داستانای رمانتیک معمولا دخترها این احساس را با خیره شدن و سرخ شدن و غش و ضعف کردن و لاغر شدن و رفتار کردن مثل احمقها، نشان ميدهند، حالا 'مگ' هیچکدام از این کارها را نميکند. او مثل يك موجود عاقل خوب ميخورد و خوب میخوابد و موقعي هم که دربارهي 'بروک' حرف ميزنم، مستقیم توي چشم من نگاه میکند و فقط وقتي لاري درباره عشاق صحبت ميکند یک ذره رنگش سرخ ميشود. بنابراين من قدغن کرده ام که دیگر از اینجور شوخي ها نکند، ولي اهميتي به حرف من نمیدهد."
خلاصه کتاب:
دختری به اسم سارای که سه بچه به فرزند خوندگی قبول کرده و معلم زبان فرانسه هم هستش و تو آموزشگاه با گروهی از پسرها که برای یادگیری زبان فرانسه اومدن آشنا میشه و اینکه این پسرها فوتبالیست هستن و ...
خلاصه کتاب:
راحیل به اجبار و صلاحدید حاج پدرش در شرف ازدواج با پسری است که هیچ شناختی از او ندارد، برادرش رستگار به او قول داده بوده که همیشه پشت و حامی اش باشد ولی اکنون او ایران نیست و راحیل چاره ای جز اطلاعت از پدر ندارد تا اینکه برای مطلع کردن برادرش مخفیانه مجبور به تماس با دوست رستگار می شود...!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.