رمان یلدا اثر م.مودب پور لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها
این رمان درباره پسری به نام سیاوش است که با دوستش نیما رابرابطه صمیمی و دوستانه دارد. سیاوش عاشق دختر همسایهی نیما میشود ، و در همان حال ، نیمیشود، و در همان حال، نیما دل به سیما ، خواهر سیاوش، میبازد. در میان این ماجراها، دختری وارد داستان میشود که به ایدز مبتلا میشود است و هر کسی کههر کس به او نزدیک شود، به این بیماری مبتلا می شود. او داستان زندگیاش را تعریف میکند و واقعیتهایی تلخ را میسازد.
تا دوتایی رفتیم تو خونه و مادرم نیما رو دید گفت !اینو چرا امروز آوردی اینجا؟ نیما سلام زهره خانم، اینو آوردی یعنی چی؟! مگه می شه این طفلک تو مراسم خواستگاری خواهرش !شرکت نداشته باشه!حرفا می زنین ها!!مادرم ترو می گم .نیما منو می گین؟! آهان! اومدم زیر بال و پرتون رو بگیرم و کمک کنم. مادرم لازم نکرده کمک کنی! برو خونه تون دو سه ساعت دیگه بیا نیما مگه من چیکار به کار کسی دارم زهره خانم؟! بخدا یه گوشه می شینم و نگاه می کنم! اگه از دیوار صدا در اودمد، از منم !در می آد! راستشمی خوام ببینم مراسم خواستگاری چه جوری یه!مادرم پدر سوخته هنوز جریان اون یکی خواستگاره مشکوکه! همون همسایه ته کوچه مون نیما همونجور حالت مظلوم بخودش گرفته بود و فقط به مادرم نگاه می کرد که مادرم گفت معلوم نشد کدوم پدر سوخته زنگ زده بود بهشون و چی گفته بود.
که خواستگاری که نیومدن هیچی، دیگه تو خیابون جواب!سلام مون رو هم نمیدن نیما آخه به من چه مربوطه زهره خانم جون؟! اصلا من اون دفعه از کجا می دونستم که آقای زرین می خواد بیاد خواستگاری سیما خانم؟! آخه چرا بهتون نا حق می زنین؟ ازتون نمیگذرم به خدا! باید پس فردا اینا رو جواب بدین ها! بخدا !نیت من خیره. اومدم بلکه بتونم یه کاری بکنم! به جون مادرم اگه دروغ بگم !مادرم منم می دونم که تو اومدی که یه کارایی بکنی! اما نه کار خیر! ا ز تو کار خیر بر نمی آد … به! پسکاشکی دیشب بودن و می دیدین که ! ِا ه …! چی داری می گی نیما؟ مادرم نیما جون، من ترو خیلی دوست دارم. مثل سیاوش دوستت دارم. اما یه امشب رو برو خونه تون بذار این مراسم به خیر و خوشی تموم بشه بره پی کارش نیما شما اگه راست می گین و منو دوست دارین، چرا برای سیما خانم خواستگار پیدا می کنین؟
مادرم من پیدا نکردم. خودشون پیدا شدن. منم تو رو درباسی افتادم و مجبور شدم که بذارم بیان . سیمام .اصلا خب نداره راستش از این پسره م زیاد خوشم نمی آد ولی نتونستم بهشون نه بگم. حالام یه ساعت می آن و می رن. سیمام که فعلا خیال شوهر کردن نداره. والسلام نیما حالا چه عیبی داره که منم یه گوشه اتاق بشینم؟ مادرم با خنده گفت. عیب ش اینکه تو نمی تونی ساکت باشی. می ترسم یه شری به پا کنی نیما خبر بابامو برام بیارن اگه من شر بپا کنم! اصلا من می رم تو آشپزخونه استکان نعلبکی ها رو می شورم و تا خواستگارا نرفتن از اون تو بیرون نمی آم، خوبه؟ مادرم من نمی فهمم تو با این سمجی و زبون چرب و نرمت، چطوری تا حالا نتونستی این دختره سیما رو خام کنی وباهاش !عروسی کنی؟ نیما از بسمثل شما یه دنده و لجبازه پدر سگ مادرم تؾ بهت بیاد بی شرؾ مادرم اینو گفت.
و با دمپایی دنبال نیما کرد و اونم در رفت طرؾ حیاط که سینه به سینه خورد به پدرم! » پدرم که مات ونا رو نگاه می کرد، گفت !چرا همچین می کنین؟ نیما که سیده بود ته حیاط، گفت !عمو اونقدر که من از زهره خانم تو زندگیم کتک خوردم، از ننه بابای خودم نخوردم بخدا !پدرم ت خانم چیکارش داری؟ مادرم که می خندید گفت آخه تو نمی دونی که این چی می گه؟ نیما بخدا از بچگی این زهره خانم منو کتک زده! بابا آخه من دیگه بزرگ شدم! مرد گنده رو که دیگه نمی زنن! یکی ببینه، !چی می گه !مادرم واسه من هنوز همون پسر بچه ای! حق نداری بیای تو خونه همونجا تو حیاط بمون نیما چشم. اما شمام بدونین زهره خانم، نتیجه همیشه نتیجه ی معکوس داشته! اونم تنبیه بدنی! تشویقه که سطح تربیت رو ! می بره بالا مادرم خندید و با پدرم رفتن تو. نیما هنوز تو حیاط واستاده بود.