خلاصه کتاب:
گاهی تنها یک نام، تصویری کهنه، یا نغمهای آشنا، کافیست تا روانت را ببرد به ناشناختهترین گوشههای خاطرهات؛ آنجا که سالهاست سکوت کردهاند. خاطراتی محو اما زنده، که بیهیاهو در تاریکی ذهن ماندهاند و بیدار شدنشان فقط به تلنگری کوچک وابسته است؛ تلنگری که گاهی اشک به همراه میآورد، گاهی لبخند... و چه لحظههاییاند آن لحظههایی که گذشته، بیخبر به سراغت میآید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.