رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
رمان گل گازانیا

کتاب رمان گل گازانیا اثر رویا احمدیان لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

غزل دختر فقیر روستایی است که همیشه سرگرمیش دوشیدن گاوها بوده، یک روز به شهر فرستاده می‌شود تا پرستاری کودکی باشد که مادر ندارد، ولی وقتی پدر کودک رو به رو می‌شود، (آقا فرید) خوش قد و قامت که شبیه بازیگران هندی است، دلش را به او می‌بازد، درحالیکه فرید او را …

تکه ای از داستان گازانیا

با بغض فرهام را در آغوش گرفت و به اتاق خودش رفت. اتاق خودش بود فرید مگر اصلا در آن اتاق می‌خوابید!؟ اصلا یک ساعت در روز و شب را آنجا می‌ماند!؟ بوسه روی سر فرهام نشاند. -تو چرا نمی‌خوابی پسرم؟ خودش برای یک لحظه شوکه شد. این روزها زیادی فرهام را، پسرش نمی‌خواند؟ لب گزید و حرف‌های غزل به یادش آمد. چشم‌هایش را محکم بهم فشار داد. -من نمی‌خوام من نمی‌خوام وقتی که راه رهایی پیدا کردم چیزی از این زندگی گریبان گیرم بشه و خوشبختی منو از هم بپاشه. صدای باز شدن در اتاق را شنید و به سویش برگشت. فرید با خستگی سلام داد و موبایل و کیف پولش را روی تخت پرت کرد. بدون اینکه سر بلند کند گفت: اتاق فرهام بخواب

می‌خوام تنها باشم. همینکه در را بست حکم آزادی به اشک‌هایش داد و یکی پس از دیگری گونه‌هایش را نشانه گرفتند! حتی سر بلند نکرد که نگاهش کند! می‌خواست نظر این آدم را جلب کند و عاشقش شود؟! فرید مولایی که هر بار به خانه می‌آید بوی عطر زن دیگری بر لباس‌هایش نشسته، عطری که تنها بویش تمام زنانگی و جذابیت‌های غزل را زیر سوال می‌برد و نشان می‌داد چه زن متفاوت و جذابی است. چه زن کامل و امروزیست که قلب فرید را بعد از ریحانه اسیر کرده است… نازنین با خوشحالی به فرید چشمک زد. -خوشت اومد که سکوت کردی خان داداش؟ فريد متعجب نگاهش کرد و لقمه‌ای که در دستش بود را در دهانش گذاشت. نگاهش به نازنین به قدری متعجب

و سوالی بود که دخترک آب دهان قورت داد و با استرس زمزمه کرد. -غزل دیگه. فرید چایی برداشت و یک جرعه نوشید. -غزل چی نازی؟ نازنین به مادرش نگاهی انداخت و موهایش را پشت گوش داد. خدا را شکر کرد که پدرش همین چند دقیقه پیش خانه را ترک کرده بود‌. زبانی بر لبش کشید. -دختره رو ندیدی تو دیشب؟ امروز صبح چی؟ -نه… دیشب توی اتاق فرهام خوابیده الانم که نیومده پایین که ببینمش، مریضی چیزیه؟ بهناز گلویی صاف کرد. بهتره خودت ببینی پسرم. فرید که متوجه شد چیز مهمی است اخم کرد و از روی میز بلند شد. -نمی‌تونید بگید که الکی عصبی نشم؟ نازنین هم سریع بلند شد. -به دختره حرفی نزنی ایده از من بود. فرید سری با تأسف تکان داد …

این رمان را از طریق رمان بوک دانلود کنید: رمان گل گازانیا

  • اشتراک گذاری
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 931 بازدید
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.