دانلود کتاب هیچکس مثل تو مال این‌جا نیست از میرندا جولای کامل رایگان
ژانر کتاب: هیجانی
تعداد صفحات: 58
خلاصه کتاب:
کتاب هیچکس مثل تو مال این جا نیست، مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته ی میراندا جولای است که نخستین بار در سال 2005 منتشر شد. میراندا جولای، تمامی استعدادهای خارق العاده ی خود را در خلق این مجموعه ی جذاب، روح بخش و پراحساس به کار گرفته و توانسته به لحظات به ظاهر بی اهمیت، قدرت و گیرایی به خصوصی ببخشد. در این داستان های خیره کننده، مواجهه ای دوستانه، یک سوءتفاهم و یا آشکار شدن یک موضوع ممکن است دنیای شخصیت ها را زیر و رو کند. جولای با توانایی و تسلطی مثال زدنی از خصوصیات، منطق و آرزوهای عجیب و غریب حاکم بر زندگی هر یک از کاراکترها پرده برمی دارد. کتاب هیچکس مثل تو مال این جا نیست، اولین اثر نویسنده ای است که ایده هایش را به شکلی فوق العاده بدیع و هیجان انگیز بر روی کاغذ ثبت می کند.
قسمتی از کتاب هیچکس مثل تو مال این‌جا نیست:
بیست و هفت قدم برداشتم و بعد ایستادم کنار بوتهی .عرعر سالن آرایش و زیبایی لم کین درست جلوم بود و در خانه درست پشت سرم از گل و گیاه نمیترسیدم. از فضای باز هم نمیترسیدم چون اصولاً با خارج شدن از خانه مشکلی نداشتم اما در بیست و هفت قدمی خانه ترس برم داشت. درست نزدیک بوته ی عرعر در مورد عرعر تحقیق کرده بودم و معلوم شده بود که اصلاً این بوته واقعی نیست تمام تلاشم را کردم که برنگردم به سمت خانه و با خودم گفتم حتا اگر لازم باشد تا آخر دنیا آنجا می.ایستم داشتم میوهی افتضاح عرعر را کم کم مزمزه میکردم که در سالن آرایش و زیبایی لم کین باز شد و یک پسربچه آمد شاید بیلی لمکین پسر خانواده لم کین بود شاید هم لم كين اصلاً اسم نبود و ترجمه عبارت سالن آرایش و زیبایی یا آرایش» «ناخن به یک زبان دیگر بود. کین جوان دم در ایستاده بود و من هم در همان بیست و هفت قدمی سر جایم مانده بودم انگار منتظر بود که من جلو .بیایم تکان نخوردم وقتی فهمید امیدی به
من نیست بلند گفت : من یه سگ دارم
سر تکان دادم. اسمش چیه؟
-بیرون
پسرک انگار یک آن غمگین شد و فهمیدم اصلاً سگ .ندارد از این که به عنوان کسی انتخاب شده بودم که باور کرده او سگ ،دارد به خودم بالیدم. من زن مناسبی برای این کار بودم او هم درست تشخیص داده بود و مرا انتخاب کرده بود داد زد !پل و من از سر وظیفه شناسی پل را تصور :کردم با پسرک میدوید پسرک را دوست داشت پسرک به او غذا میداد صاحب پل همان طور که به سمت من میآمد و جایی می ایستاد که احتمال داشت ماشین زیرش بگیرد پرسید تو سگ داری؟
وسط خیابون واینستا. به طرفم آمد و جلوم ایستاد هنوز در مورد من نظری نداشت. پرسید تو خونه ات حیوون داری؟
-نه
-گربه هم نداری؟
-نه
-چرا؟
فکر نکنم بتونم از حیوونا خوب مراقبت کنم زیاد سفر میرم ولی میتونستی یه حیوون کوچیک بیاری که خیلی گشنهش نشه.
همه چیز را در مورد این جانورهایی که زیاد گرسنه نمیشدند از بر .بودم تمام زندگی ام پر بود از آنها از این موجودات نحیفی که با آب و گرما زنده میماندند و کثافت پس نمیدادند و آن قدر کوچک بودند که وقتی میمردند با بی خیالی خاکشان می کردم نمیخواستم ریختشان را ببینم اگر قرار بود جانور جدیدی وارد خانه ام شود باید حتماً یک موجود گندهی گرسنه می.بود البته نمیتوانستم چنین کاری بکنم این را به پسرک نگفتم چون فقط باور کرده بودم که او یک سگ دارد. چه حیوونی رو پیشنهاد میکنی برام؟ نوزاد قورباغه.
آخه بزرگ بشه میشه .قورباغه نمیتونم قورباغه تو خونه ام نگه .دارم اینور اونور میپره نه همچین نمیکنه کوچیکه اما اون وقت آکواریوم هم لازم داری اما بالاخره که قورباغه میشه
-نه نمیشه یه جور ماهیه دیگه
-چه جورش؟
-ماهی حوض.
