دانلود رمان لیلی جان از مهسا کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 3274
خلاصه رمان :
لیلی دختری با تمام دخترانگی هاو دنیایی از جنس عشق و بی تجربگی، قدم به دنیای جدیدی از عاشقی و دیوانگی میگذاره و دوست دار مردی یک دهه و نیم بزرگتر از خودش میشه مردی با گذشته ای پرتجربه و خاکستری، که حاصلش دختری بنام پروانه است، که تنها چند سال با دلبر کوچولوی داستان اختلاف سنیشونه این عشق پر از اتفاق و دوری های تلخه، که در آخر به زندگی ای شیرین و لبریز از آرامش ختم میشه …
قسمتی از داستان رمان لیلی جان:
کمی تنم را روی صندلی جا به جا کردم و با دستان آزاد مانده ام، خودم را در آغوش کشیدم… سردم نبود. فقط کمی احساس تنهایی بر وجودم سایه انداخته بود و آزارم میداد… بعد از چند لحظهی طاقت فرسا شنیدم که ماشین را روشن کرد.. شنیدم که همزمان آهی کشید و شنیدم که.. چه گفت؟!
قلبم خیلی بی پناه در خودش مچاله شد و به درد آمد!.. زیر لب بر من لعنت فرستاده بود؟! خودم شنیدم گفت… گفت ”لعنت بهت لیلی”… دیگر تحمل نکردم! بعد از دقیقه ها خود داری کردن حالا سد تحملم با این جمله، درهم شکسته بود و من اراده و به ناگه، بغض بزرگم ترکیده بود.. نتوانستم صدای
هقم را خفه کنم و من لعنت شده حواسش را به خودم جلب کردم. درمانده دستانم را روی صورتم گرفتم و سعی کردم صورت گریانم را از اوی کلافه شده پنهان کنم. نچی کرد و به آرامی اسمم را صدا زد. قلبم هزار تکه شد و تنها نالیدم: بزن کنار آقا داراب… میخوام پیاده شم… زبانم حرفی زده بود
که قلبم با همان تکه های پخش و پلا، نکوهشش میکرد. اما وقتی او ماشین را گوشهای نگه داشت، قلبم با شرمندگی تمام سکوت کرد و دست بی جانم به سوی دستگیره در رفت… می خواستم بروم… میخواستم زودتر غرور و قلب چاک چاکم را به دوش بکشم و اوی بیرحم را تنها بگذارم، دلم نمیخواست..