خلاصه کتاب:
دختری داغ دیده از مرگ عشقش با جنینی از وجودیت مردش به سانی که حتی اجازه عزاداری را به او نمیدهند مجبور است سر خم کند در مقابل رسومات خانواده پیرو حرف ریش سفید ایل تبارش به عقد برادر شوهر سرد و خشکی در بیاید که در زندگی از تنها کسی که متنفر است دخترک داستانمان است. حامی: به چشم دیدم نفرت انگیز ترین زن زندگیم ام را، حال که بیوه مرده برادرم است وقت انتقام است حال که قرار است به عقد خودم در بیاید زمان تاوان پس دادن است تاوان دوری و سختی هایی که من کشیدم ...
خلاصه کتاب:
نورا دختر مغرور و سرسخت و زیباییه که چشمان سیاهش زیباترین رکن چهره اشه. اون پدرشو در بچگی از دست داده و به سختی امورات زندگی خودش و برادرو مادرش میگذره نورا با جدیت درس می خونه و کار میکنه تا بتونه پزشک بشه اون هدف بزرگی توی زندگی داره که میخواد بهش برسه در حین رسیدن اون به هدفش با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنه بیماری مادرش بی پولی و عشقی که ناخواسته سر راهش قرار میگیره و اونو تو تنگنای بدی میذاره در حالی که اون اصلا وقتی برای عاشق شدن نداره …
خلاصه کتاب:
رمان ترغیب اثر جین آستین رمان عاشقانه ای است که داستان ان الیوت، زنی در آستانه سی سالگی را روایت میکند که در محیط تنگ و محدود که ارزشهای کاذب بر آن حاکم است، با متانت و شکیبایی زندگی را پیش میبرد. او هشت سال پیش به توصیه دوستان و نزدیکانش به خواستگاری مرد محبوبش جواب رد داده بود. اما حالا چه چیزی ممکن است آن مرد را ترغیب کند تا برای تجدید رابطه قدم جلو بگذارد؟
خلاصه کتاب:
حامد کارمند معمولی و بیحاشیهی یک شرکت واردات و صادرات است که ناخواسته و فقط بخاطر یک کنجکاوی ساده، درگیر طوفانی میشود که زندگی آرام ولی وصله پینه شدهاش را تحتالشعاع قرار میدهد.
خلاصه کتاب:
"مها " دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگل های شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول برای مها نبوده. عشق، نفرت، ترس، آرامش همه اجتناب ناپذیره، وقتی کنار گرگینه ها و خوناشام ها باشی ...
خلاصه کتاب:
نور از شیار پرده افتاده بود پشت پلکهایم. خوابم کال مانده بود. درست مثل چند شب قبل. روی پهلو چرخیدم و چشم باز کردم. صورت مادری با فاصلهی کمی از من روی بالش آرام گرفته بود. چشمهایش بسته بودو لبهایش میلرزید. نفسش بوی ماندگی میداد. بوی دهانی بدون دندان. به کندی روی تشک نشستم. موهایم را روی شانه جمع کردم و چشم دوختم به حرکت کرخت عقربههای ساعت که انگار یک جهان روی شانهشان سنگینی میکرد.
خلاصه کتاب:
من سیاوشم.. سیاوشی که ازش تیمور ساختند.. تیموری که وحشی نامیدند.. تیموری که عزیزانم خنجر زدن بهم.. تیموری که اطرافیانم مرا از خود طرد کردند.. مرا تبدیل به یک بی همه چیز کردند.. کاری کردند که نوشیدنی بشود درد درمانم.. امّا من از یکی بیشتر از هرکسی کینه به دل دارم.. او هم میمنت است.. دختری که روزی عشقم بود.. دختری که داغ نبودنش را بر دلم گذاشت.. دختری که مثل همه مرا از خود راند.. امّا ورق برگشت.. حال دوره حکومت ریاست من است .. برادر میمنت برادرم را به قتل رسانده.. حکومتم آغاز شده داغ برادرش را به دلش خواهم گذاشت.. عشقش را در دلم خواهم کشت ...
خلاصه کتاب:
ترلان دختر یکی از قاضی های معروف تهرانه. برخلاف اون چیزی که توی خانوادهش رسمه اهل درس و مشق نیست و عشق رانندگی داره. در نتیجهی پاپوشی که براش درست میکنن وارد یه باند میشه. اونجا ازش انتظار دارن کارهایی رو انجام بده که وجدانش قبول نمیکنه. بین دو راهی گیر میکنه… بین زندگی خودش و زندگی دیگران… زمانی که تصمیم قطعیش و میگیره رویارویی با آن نیمه دیگرش مسیر نقشه هاش و عوض میکنه …
خلاصه کتاب:
مامان با گریه به طرفم اومد و دستمال کاغذی رو زیر بینیش کشید و گفت: مگه نگفته راضی شده یه روز در هفته پناه رو بیاریم پیش خودمون؟ خب پس چرا بابات رفت بچه رو نداد بهش؟ گفت... گفت پشیمون شده زیرِ قول و قرارش زده. -بابا کجاست؟ مامان با بغض و گریه دستش رو تکون داد: زنگ زد، تو خیابون علاف مونده، میگه حالم خوب نیست حتی بیاد خونه، ببین این پسره چه بدبختی واسمون درآورده... میگم دُرسا دوباره یه زنگ بزن بهش، باش حرف بزن، ببین حرفِ حسابش چیه، واسه چی داره هر روز یه جور دورمون میده... بگو مگه خودت قول ندادی، مرد باش رو حرف بمون دیگه ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.