خلاصه کتاب:
ژیار راشد، مردی از تبار کردها، برای محافظت از مادر و برادر کوچکش باید شغل اجدادیشان را که همراه با مرگ و خون است، بپذیرد. این شغل، او را به دنیای تاریکی میکشاند که هیچ راه بازگشتی ندارد. دشمنان برای نابودی ژیار نقشه میکشند و در یک حمله ناجوانمردانه، همسر و فرزندش میشوند. ژیار در این حادثه به شدت آسیب میبیند و به کما میرود. پس از مدتی، ماهلین، زنی که به شکلی عجیب به زندگی یا پیوند می خورد، وارد داستان می شود و با دیدن ژیار، روند زندگی هر دو دگرگون می شود. حقیقتهای جدید میشوند و مسیر زندگی ژیار به سمت ناشناخته پیش میرود.
خلاصه کتاب:
رمان کلاسیک غرور و تعصب اثر جاودانهای جین آستن، داستان خانوادههای بهنام بنت را روایت میکند که پنج دختر در سن ازدواج دارند. با ورود دو مرد جوان و ثروتمند، آقای بینگلی و دوست مرموزش آقای دارسی، همهچیز تغییر میکند. خانم بنت، مادر خانواده، در آرزوی ازدواج مناسب برای دخترانش، نقشههایی در سر دارد. جین، دختر بزرگ و آرام خانواده، توجه آقای بینگلی را به خود جلب میکند. در سوی دیگر، الیزابت، خواهر باهوش، شوخطبع و سرزندهاش، با آقای دارسی شخصیتی مغرور و درونگرا روبهرو میشود. تنش میان این دو، پایهگذار یکی از معروفترین داستانهای عاشقانه ادبیات جهان میشود. با پیش رفتن داستان، سوءتفاهمها و پیشداوریها در کنار میروند و شخصیتها با رشد فردی و شناخت متقابل، به درکی عمیقتر از عشق و زندگی میرسند. عشق میان الیزابت و دارسی، نه پیامی از بلو فکری و احساسی هر دو شخصیت است. در این مسیر، چالشهایی مانند جداییجین و بینگلی، گروههای خانوادگی، و کشمکشهای درونی قهرمانان، داستان را پُرکشش و انسانی میسازند. غرور و تعصب با ترکیبی از طنز، نقد اجتماعی و نگاهی دقیق به مناسبات طبقاتی و جنسیتی قرن نوزدهم انگلستان، همچنان اثری زنده و پرمخاطب در دنیای ادبیات است.
خلاصه کتاب:
از درمانگاهی که بیرون آمدم، با خودم گفتم حالا که مادرم نیست، بهتر است راه خانهای امیر را در پیش بگیرم. گرمای هوا و بدن مثل پتکی بر سرم فرود میآمد. درونم میلرید، مثل کسی که طولانیتر از گرسنگی نَفَس بریده است. دلپیچههای مداوم داشتم و چشمهایم، دنیا را در سیاهی کدر و لرزان میدیدند. باورم نمیشود که مسمومیتی به ظاهر ساده، اینطور توان آدم را میگیرد. چند بار پشت هم زنگ زدم. وقتی ثریا در را باز کرد، بیرمق کیفم را رها کردم...
خلاصه کتاب:
سودابه، دختر جوانی با تحصیلات عالی و از خانوادهای ثروتمند است، که قصد دارد با مردی ازدواج کند که از نظر موقعیت اجتماعی و خانوادگی با او همسطح نیست. مادر سودابه که از این تصمیم نگران است، از خواهر خود، محبوبه—عمهٔ سودابه—میخواهد تا با پند و اندرز، سودابه را از این تصمیم بازدارد. این در حالیست که...
خلاصه کتاب:
ترسا دختریه باهوش و پرامید، که بعد از دو سال پشت کنکور موندن، حالا منتظر نتیجهایه که میتونه سرنوشتش رو عوض کنه. مادرش سالها پیش از دنیا رفته و حالا با پدر سختگیر و عزیزجونِ مهربونش زندگی میکنه. خواهر بزرگش، آتوسا، بعد از رفتن به خارج و تجربهی ناموفقی که اونجا داشت، باعث شده پدر ترسا به هیچ قیمتی راضی به رفتن دوبارهی یکی از بچههاش نشه. اما ترسا رویای رفتن به کانادا رو تو دلش زنده نگه داشته. با کمک دوستاش، نقشهای میکشن تا پدرش رو راضی کنن. در جریان این نقشه، اتفاقات غیرمنتظرهای رخ میده. فردی جدید وارد زندگی ترسا میشه؛ کسی که همهچی رو تغییر میده—از نگاهش به آینده، تا راهی که انتخاب میکنه.
خلاصه کتاب:
داستان از آشنایی دو جوان فامیل شروع میشه: باراد، پسری مغرور و موفق که با تلاش خودش به همهچی رسیده، و مهرسا، دختری سادهدل ولی زبوندار که دلش زود به تپش میافته. از همون اول بینشون یه جرقه هست، یه حس ناآشنا که کمکم جدی میشه و به نامزدی ختم میشه. اما خوشبختیشون دوام زیادی نداره. سایههایی از حسادت و دخالت اطرافیان شروع میکنن به شکل گرفتن. مزاحمتهایی برای مهرسا، حرفهایی دروغین دربارهی گذشتهی باراد، و شکی که یه نفر ناشناس تو دل مهرسا میکاره. شک، بهونه میشه برای فاصله گرفتن، و این فاصله، به جدایی ختم میشه. ماهها بعد، وقتی هر دو زخمی گذشتهان، مهرسا تو یه تصمیم احساسی با پسر داییش نامزد میکنه؛ اما خاطرات باراد هنوز باهاشه، حتی اگه سعی کنه فراموشش کنه...
خلاصه کتاب:
دختری که زیر بار زندگی خم نشده، حتی وقتی تکیهگاهی ندارد… با تمام تنهاییاش، هنوز دلگرمی عزیزانشه، هنوز پناه می ده، بیمنت، بیتوقع. شکنندهست، اما نشکسته… آسیب پذیره، اما با ارادهای که کوه رو به زانو درمیاره. دختری که دردهاشو لبخند پشتی پنهان میکنه تا کسی نفهمه چه طوفانی درونشه… با قدمهایی استوار، راه میره برای ساختن فردای بهتر… نه برای خودش، برای اونایی که براش موندن. اما پشت اون همه قوی بودن، هنوز یه دختره… از جنس دل، از جنس احساس… کسی که هنوز دلش یه شونه میخواد تا گاهی بهش تکیه بده. دختری که فکر میکنه دیگه چیزی از احساس براش نمونده… ولی یه جای ته قلبش هنوز میتپه…
خلاصه کتاب:
حامی رییس یه شرکت گردشگری هواییه و شادلی یه اشپز رستوران هر دو در یک مهمانی شرکت میکنن شادلی به عنوان اشپز و حامی مهمان زمانی که در حال خودشون نیستن اتفاقی باهم میخوابن ک موجب بارداری شادلی میشه شادلی قبل اینکه حامی ببینتش از مهمونی میره ولی چند ماه بعد که میفهمه...
خلاصه کتاب:
آلا میثاقی، دانشجوی بااستعداد پزشکی، درست در آغاز دورهی کارورزیاش، با بحرانی در خانواده روبهرو میشود؛ بحرانی که همهی برنامههایش را زیر و رو میکند. آنها مجبور به ترک خانهشان و بازگشت به محلهای میشوند که سالها از آن فاصله گرفته بودند. محلهای که حالا زیر سایهی نام سنگین حاتم سلطانزاده نفس میکشد؛ مردی که نهتنها گذشتهی پدر آلا را به یاد میآورد، بلکه با حضورش آرامش و آشوب را همزمان به زندگی آلا میآورد. در میان کشمکش خانواده، کارورزی و خاطرات خاکخورده، آلا با حاتم وارد بازیای میشود که قرار نیست همه چیزش در اختیار او باشد...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.