خلاصه کتاب:
چهل روز از آن روزِ اول می گذرد...چهل روز پیش را یادت هست ویهان؟! آخ ببخشید، ویهان نه آرش، آرش بودی هان؟ درست می گویم؟! چهل روز است که من مدام با خودم تکرار می کنم چرا؟.. شاید ندانی اما، بیجوابی برایِ بعضی چرا ها خیلی میتواند کشنده باشد! چهل روز است که من لب از لب باز نکرده ام نه اینکه نتوانم نه! گمان میکنم بعضی وقت ها کلمات بی ارزش میشوند وقتی که به بزرگیِ رنجی که بر شانه هایت سنگینی میکند فکر میکنی!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.