خلاصه کتاب:
سایه، دختری ۲۲ ساله که از کودکی شیفتهی حامد، دوست نزدیک پدرش شده بود، هرگز فکر نمیکرد این احساس او را در مسیر تاریکی قرار دهد. در تلاش برای فرار از این عشق ناممکن، با نوید، همکلاسیاش که جوان و سرزنده بود، رابطهای صمیمانه ایجاد میکند. روزگار اما بیرحمتر از این است که سایه بتواند به راحتی فراموش کند. نوید و حامد به طور ناگهانی در یک رقابت تجاری در مقابل هم قرار میگیرند، و سایه ناچار میشود عشقش را برای حامد فاش کند. اما این اعتراف برای حامد به معنای پایان است؛ او سایه را رها میکند. پدر سایه وقتی از این داستان خبردار میشود، او را تحت فشار میگذارد. سایه که از همهچیز خسته و درمانده است، دچار تصادفی وحشتناک میشود و به کما میرود. در حالی که سایه میان مرگ و زندگی است، نوید و حامد درگیر احساسات پیچیدهای میشوند که مسیر داستان را به سوی پایانی هیجانانگیز میبرد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.