رمان شالوده عشق اثر سهیلا ترابی لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها
روی کاشیهای سرد حمام نشستهام و سعی میکنم منظره مقابل چشمانم را درک کنم. با بغض و ترسی عمیق، دستم را در وان فرو میبرم و به خونهایی که آب را به رنگ سرخ درآوردهاند، خیره میمانم. نگاهم به بالا میرود… بدن لطیف دختری جوان را میبینم. دختری زیبا با چشمانی بسته و موهای طلایی که به خاطر غوطهوری در آب، رنگش کمی تیرهتر شده و پوست روشنش زیر نور هالوژنهای لوکس حمام، بیش از همیشه بیجان به نظر میرسد.
شالوده مشق حرفمو قبول داری تا روزی که بهم ثابت نشه هرکی هرچی گفتو خیلی راحت قبول نمیکنی من فقط و فقط روی کاغذ زنتم شوکه نگاهم کرد و با لبخندی نرم دستم را روی ته ریش مردانه و زیرش کشیدم منم مثل تو هم عزیزم حتی اگه بگمم ترکت نمیکنم دقیقاً مثل تو ترکت نمیکنم چون اگه این کارو کنم نفسم قطع می شه… قلبم وایمیسته اما تا روزی که بهم ثابت نشه قدر حسی که نسبت بهم داریمو قدر عشقمونو میدونی ماله تو نمیشم زنت نمیشم دستانش از دور تنم شل شدند و با بغض عقب کشیدم.
برای اینکه بیشتر از این مقابلش گریه نکنم سمت حمام رفتم که صدای بم و دلگیرش از پشت سرم بلند شد. این تاوانو فقط باید من پس بدم؟! خدایا چقدر سرپا ماندن سخت شده بود. چقدر دوام آوردن سخت شده بود… خت شده بود… وقتی یکی را با بند بند وجودت میخواهی اما برای حفظ همان وجودت مجبوری قلبت را در مشتت له میکنی دقیقاً چیزی شبیه سوختن در آتش جهنم است من تقاصمو خیلی وقت پیش پس دادم. من خوشحالی خواهرت رو خوشحالی تو دیدم بخاطر اون خودمو فدا کردمو، تاوان گناهمم پیش تو صاف کردم هر روزی هم که نباید نزدیکم بشی.
هر روزی هم که عقب بمونم تا باورت داشتنت نسبت بهم ثابت شه هر ساعتش هر لحظه ش برام عذاب آوره میدونم قراره خیلی زجر بکشم… پا به پات قراره زجر بکشم. برای همین بدون من خیلی بیشتر از تو برای این حس تاوان دادم امیرخان… من تاوان عاشق تو شدنو با هرچی که داشتم و نداشتم دادم تنها نگاهم کرد و هیچی نگفت سریع داخل حمام شدم و دوش را باز کردم قطرات آب روی تنم می ریخت و مرا یاد آن شبی که گندم تازه مریض شده بود می انداخت همان شبی که امیرخان برهنه در حمام دیدم و گفت که در اولین فرصت ممکن طلاقم میدهد!
همان شبی که جدایی بینمان افتاد و با اینکه فقط چند ماه از آن موقع گذشته بود، به اندازه ی سال ها از او و حرف هایش دلگیر بودم گرچه وسعت عشقی که داشتم خیلی خیلی بزرگتر از این حرف ها بود اما آنقدر به خودم بدهکار بودم که هرگز نمی توانستم با یک بار دوستت دارم شنیدن دوان دوان خودم را در آغوش مرد ستمگرم بیاندازم! نمیتوانستم برای بار دوم خودم را بیازم را بیازما مدت طولانی را در حمام سپری کردم اصلا دلم نمیخواست وقتی وارد اتاق میشوم دوباره با او و حرفهای دل ضعفه آورش رو به رو شوم نمیخواستم کم بیاورم.