رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
رمان ققنوسی در آتش

رمان ققنوسی در آتش اثر ملیسا کوه کبیری لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

روزگار با چه ظرافتی این بازی بی‌رحم را رقم زد؟ زنی که از کودکی، سختی‌ها را چون شیر مادری تاب آورد و تبدیل به بهترین وکیل شده بود، حالا از پرونده قتل دوست وفادارش پا فراتر گذاشت و به قلب راز بزرگ خانواده‌اش رسید… رازی که زندگی‌اش را برای همیشه تغییر داد.

تکه ای از رمان ققنوسی در آتش

چشمانش را با غیض به هم فشرد. نباید همین اول کاری اتو دست کسی میداد! از کجا معلوم هویتش جعلی نبوده و از طرف آرتا باشد؟ از جا بلند شد و با حرص از لای دندانهای چفت شدهاش گفت: -چوب پنبه رو از گوشات در بیار تا درست بشنوی جناب پناهی! تا صبح هم برام مهمل ببافی، نمیتونی به گفتن چیزی وادارم کنی پس خودت رو خسته نکن! گفت و با پوزخندی به چهره ی غضبناکش، از کافه بیرون زد. مردک با خودش چه فکری کرده بود؟ مگر وفا آدم بیگدار به آب زدن بود؟ سوار ماشینش شد و در را به هم کوبید. گوشی اش را از روی صندلی شاگرد برداشت و شماره ی مهرداد را گرفت. بعد از چند بوق صدای مهربانش شنیده شد: -سلام بر شاهدخت خودم! تلخندی زد و درحالی که گوشی را روی اسپیکر میزد، ماشین را به حرکت در آورد. -سلام. -چته باز؟ چرا اعصاب مصاب نداری؟ -درگیر پرونده ی تمنام.

نمیدونم چرا هر چی پازل رو کنار هم میچینم، بیشتر شبیه داستان سپهر میشه! -اگه اذیتت میکنه بسپر به یکی دیگه خب! پشت چراغ قرمز توقف کرد، با نگاهی به آیینه، دید که رنجروری مشکی رنگ، با فاصله ی چهار ماشین تا الان خط به خط دنبالش میکرده! و این چه کسی میتوانست باشد جز ادوین؟ فکر میکرد خیلی باهوش است؟ پوزخندی زد و جواب مهرداد را داد: -میفهمی وقتی میگم داستان سپهر داره تکرار میشه یعنی چی؟ یعنی یه جنازه ی دیگه رو زمین میمونه! بدون این که حتی بفهمیم کی کشته! -وفا تو برام مهمی، نمیخوام خودت هم به پای این پرونده بسوزی! اشک سمجی که میخواست از گوشه ی چشمش بچکد را پس زد و گفت: -سپهر من رو کشتن مهرداد! من سه سال پیش سوختم! تو همون آتیشسوزی سوختم! تو اون همه سال اگه یک درصد میدونستم. … مهرداد آهی کشید. -کل درمان سه سالت رو توی چند روز خراب نکن!

انتظار داری بزارم خون تمنا هم مثل سپهر پایمال بشه؟ -میدونم که اگه بخوای هم نمیذاری، من روی توانایی هات خیلی بیشتر از این حساب کردم! نفسی گرفت و دوباره پرسید: -میری دبی؟ از آیینه نگاهی به پشت سرش انداخت، مردک سمج! در یک کوچه فرعی پیچید و بعدش خیابان اصلی. از چهار راه دوباره وارد کوچه ی دیگری شد. -شوهر عمه جانت رو نمیشناسی؟ بعد از دو هفته افتخار داده و به دخترش زنگ زده! بهجای این که بگه چطوری، اوضاعت رو به راهه؟ دستور داده صبح جمعه اونجا باشم! -شاهرخ خان دیگه! یه ملت بله چشم قربان گوشن! چه انتظاری داری ازش؟ پوزخندی زد. -درد و بلای همون یه ملت بخوره تو سرش! مهرداد پشت خط خندید، حق داشت دخترک. مهر پدر نچشیده بود که بداند کوه استوار یعنی چه! از همان اول، خودش بود و خودش! -دارم میرم کافه، هستی؟ -اره بیا. منم تازه رسیدم. -میبینمت. -فعلاا. گفت و قطع کرد.

آنقدر داخل کوچه فرعی انداخت که دیگر ادوین او را گم کرد! دخترک باهوش بود و این از نوع سخن گفتنش هم مشخص بود! پشت ماشین مهرداد پارک کرد. عطرش را روی مچ دستش و روسری اش اسپری کرد. با برداشتن کیفش از ماشین پیاده شد. ذهنش حسابی درگیر بود، با خود فکر میکرد شاید میشد به ادوین اعتماد کرد…! پله ها را بالا رفت و در چوبی کافه را باز کرد. باغ بزرگی که یک قسمت آن را به شکل کلبه ای چوبی ساخته بودند و قسمتی را هم برای فضای باز اختصاص داده بودند. مثل همیشه زوج های عاشق پشت میز نشسته و در حال گپ و گفت بودند. سمت محوطه پشت کافه قدم برداشت. فضایی زیبا و لذت بخش، دور از هیاهوی جهان.!.. هر قدم که نزدیک میشد، صدای بزن برقصشان واضحتر میآمد. با دیدنش، کیارش با دستش به او اشاره کرد و با صدای بلندتری خواند: -سلطان قلبم تو هستی تو هستی.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
روزگار با چه ظرافتی این بازی بی‌رحم را رقم زد؟ زنی که از کودکی، سختی‌ها را چون شیر مادری تاب آورد و تبدیل به بهترین وکیل شده بود، حالا از پرونده قتل دوست وفادارش پا فراتر گذاشت و به قلب راز بزرگ خانواده‌اش رسید... رازی که زندگی‌اش را برای همیشه تغییر داد.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    ققنوسی در آتش
  • ژانر
    معمایی، درام
  • نویسنده
    ملیسا کوه کبیری
  • ویراستار
    رماندونی
  • صفحات
    360
خرید کتاب
60,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 1,103 بازدید
  • 60,000 تومان
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.