رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
رمان الن ویک

کتاب رمان الن ویک اثر ریک باروز لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

به برایت فالز، شهری کوچک در شمال غرب اقیانوس آرام خوش آمدید. بهترین مکان برای الن ویک، رمان نویس پرطرفدار سبک جنایی و همسرش برای لمس چند هفته آرامش. شاید تکرار ماه عسل و هوای آزاد بتواند ویک را از بن بست نویسندگی‌اش خارج کند. اما الیس در شرایطی مرموز مفقود می‌شود و جستجوی ناچارانه ویک، او را گرفتار جهنمی که فقط خودش توانایی خلق آن را می‌کند. از اعماق دریاچه کالدرون، محضر تاریکی خبیثی از خواب طولانی مدت بیدار می شود، قدرت می‌گیرد و مردم شهر را به قاتلانی بی‌فکر تبدیل می‌کند …

تکه ای از داستان الن ویک

ویک با حالتی نامتعادل از کمپ چوب‌ بری خارج شد و مرتب پشت سرش را نگاه می‌کرد تا مطمئن شود کسی دنبالش نباشد. کسی دنبالش نبود. او زیر یک چراغ سوسوزن ایستاد تا نفسی تازه کند. آن موجودات، هر چیزی که بودند، از نور خوششان نمی‌آمد. او آنجا جایش امن بود. چراغ قوه‌اش را خاموش و دستش را روی حصاری که در دامنه جاده به سمت جنگل منتهی میشد گذاشت و نفسی تازه کرد و یک درخشش پمپ بنزین را می‌دید. پمپ بنزین استاکی، صاحبش خوشبختانه ته پرتگاه زیر بلدوزر خوابیده بود. استاکی اینجا چه می‌کرد؟ او باید برای رسیدن به پمپ بنزین با بی‌میلی آرامشش را زیر نور رها می‌کرد. نگاهی به عقب و کمپ انداخت.

اسلحه‌اش را آنچنان محکم در دست گرفته بود که دستش درد گرفت. همچنان علاقه‌ای به قدم زدن در تاریکی نداشت، دستی در جیبش کرد و صفحه‌ای از عزیمت که داخل کانکس پیدا کرده بود را در آورد. داستان دقیقاً شخصیتی را توصیف می‌کرد که با همان دشمنانی که در کمپ با آن‌ها سر و کله می‌زد مبارزه می‌کرد، کسی که فهمیده بود راز شکست آن‌ها نور انداختن روی آنان و تیر زدن به آن‌هاست؛ و دشمنان بدون گذاشتن هیچ ردی محو می‌شدند. ویک زیر نور به خود لرزید، معلوم نبود که به خاطر ترس از جنگیدن برای زندگی‌اش است یا مواجه شدن با برگه‌هایی از داستانی که خودش ننوشته شدند بود و حقیقت هم داشتند.

تسخیر شده. این نامی بود که داستان برای کسانی که حمله می‌کردند انتخاب کرده بود و حاکی از این بود که آنان کنترل خود را نداشتند. آن‌ها، پدرها و پسرها… هر شخصیتی که داشتند دیگر نابود شده بود. تسخیر شده بودند. هیولاهایی که ویک در کمپ کشته بود هم از این قاعده مستثنا نبودند، حرکاتشان آرام و چشم‌هایشان عاری از هرگونه انسانیت بود. ویک نگاه دقیق تری به پمپ بنزین استاکی انداخت و سعی در این داشت که مسیر را در ذهنش تداعی کند؛ زیرا وقتی وارد جنگل می‌شد دیگر نمی‌توانست آن را ببیند یا اگر هم می‌توانست فقط از زوایای خاصی امکانش بود و از طرفی دیگر، مسیر چند شاخه بود. او باید بهترین راه را انتخاب می‌کرد …

این رمان را از طریق رمان بوک دانلود کنید: رمان الن ویک

  • اشتراک گذاری
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 249 بازدید
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.