دانلود رمان فتح شکست از sahar parichehr کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی، معمایی
تعداد صفحات : ۷۴۷
خلاصه رمان:
هیجده سال از ورشکستگی کارخونه ایرج میگذره و حالا به کمک دو تا دامادش کارخونه سر و سامونی گرفته… داستان درباره زندگی خصوصی و شخصیت بچه های ایرج و مشکلاتی هست که دشمن ایرج برای کارخونه ایجاد میکنه… -ماهرخ (دختر بزرگ خونواده) ۵ ساله که با شوهرش سیاوش رابطه ای نداره و در استانه طلاقه. -بهرخ (دختر کوچیکتر) به تازگی با سیاوش ازدواج کرده و مشکلات خودشونو دارن. -فرخ (پسر بزرگ خونواده) که خودشو مسئول خونواده میدونه قرار بود با دختری ازدواج کنه ولی… _شاهرخ (ته تغاری خونواده) پسری سر به هوا و شیطونه که به دلایلی اصرار به ازدواج با دختر عموش داره …
قسمتی از داستان فتح شکست :
ماهرخ با آرامشی که بهرخ هیچ وقت نمیدانست منبعش چیست فنجان چایی برای شاهرخ آماده کرد. تمام حرکاتش از وقتی که فنجان را برداشت تا وقتی که روی میز گذاشت در عین صبر بود با آنکه بهرخ میدانست اعصابش از کارهای شاهرخ خرد خرد است. ماهرخ: میخوام باهات حرف بزنم. کنار شاهرخ نشسته بود و به
تند تند لقمه گرفتنش نگاه میکرد. شاهرخ: باش واسه بعد. ماهرخ: همین الان. نگاه جدی ماهرخ و پوزخند بهرخ که حین نشستن روی صندلی سمت چپش؛ روی لبانش رنگی تر میشد، باعث شد لقمهی آمادهاش را از مقابل دهان بازش پایین بیاورد و کمی از آن اولدرم بولدرمهایش کم شود. ماهرخ: این چیه؟ چشم هایش پی گوشواره
کف دست ماهرخ دوید. شاهرخ: گوشواره ست. ماهرخ با دستش روی میز کوبید: اینو مرواریدم میدونه تو اتاق تو چیکار میکرده؟ شاهرخ با لاقیدی پشت گردنش دست کشید: باشه بابا حالا یه غلطی کردم. گوشواره رو بدین ببرم. دختره کچلم کرده. بهرخ لبش را گزید: خیلی بی چشم و رویی. ماهرخ اخم کرد و این اخم چشم
های درشتش را باریک کرد: -همین یه غلطی کردی و خلاص؟ بابا گناه داره. چقدر تنشو میلرزونی؟ شاهرخ هر غلطی میخوای بکن ولی نه تو این خونه این خونه حرمت داره؛ عزت داره. مامان بدری تو این خونه نماز میخوند قرآن و مفاتیحش هنوز لب طاقچه کنار عکسشه این خونه جای کارای… شاهرخ: جمع کن این حرفا رو …