دانلود رمان موهایم را تو بباف از سیده حنانه حسینی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۲۸۲
خلاصه رمان:
الینا نریمان دانشجوی تئاتر است او در یک خانواده ثروتمند و بیقید زندگی میکند، مادرش مدتها قبل با استاد موسیقی اش فرار کرده و او را تنها گذاشته است. الینا علاقهای به دنیای پدرش و خانهشان ندارد و همیشه کمبود پدری واقعی و مادری دلسوز را احساس میکند. یک روز در دانشگاه که الینا از روابط روزمره با دوستان و کلاسهایش خسته است، در حال قدمزدن به کافهای به اسم «کافه کتاب» که تازه در نزدیکی دانشگاه بازشده، میرود. وقتی برای سفارش دادن کاپوچینو به سمت پیشخوان میرود، متوجه میشود مرد میان سال تقریبا چهل و چند ساله صاحب کافه دچار نقصی در پای خود است. طولی نمیکشد که متوجه میشود که صاحب کافه دکتر جانبازی است که تازه به ایران برگشته و کلی هم کتاب نوشته و ترجمه کرده است …
قسمتی از داستان موهایم را تو بباف :
شب ساعت از یازده گذشته بود که هاتف پیام زد: یه کم سرم شلوغِ ولی نیم ساعته میام چیزی لازم داری بخرم؟ با جسارت تمام نوشتم: فقط خودتو. بیست دقیقه که گذشت دیدم زنگ در را زد بعداز سلام و احوال پرسی غذایم را دستم داد گویی قصد داخل آمدن نداشت خواست خداحافظی کند که گفتم:
یه لحظه بیا تو باهات کار دارم. -الان دوتامونم خسته ایم باز دعوامون میشه بزا برای به روز دیگه.. -نه دعوا ندارم… حرف مهمیه… بیا یه لحظه. غذایم را از دستم گرفت و داخل آمد، من جای همیشگی ام نشستم و او در آشپزخانه مشغول گرم کردن غذا شد. -بیا بشین صحبت دارم. -باشه اول شام ات رو
بخور جون بگیری برای دعوا! بعد پوزخندی زد. غذایم را مثل همیشه در سینی گذاشت و دستم داد، خودش هم با کتاب شعری که روی میز بود مشغول شد. بعد از خوردن غذایم سینی را روی میز گذاشتم و زیر لب گفتم: دستت درد نکنه خیلی گرسنه ام بود. کتاب را بست و گفت: نوش جون.. حالا
بسم الله… بگو. چه بگویم؟ از کجا شروع کنم؟ همه حرفایم را گفته ام و اکنون دوباره میخواهم آنها را تکرار کنم!! یعنی در تصمیم هاتف تغییری حاصل خواهد شد؟ -هاتف.. من.. من دیگه نمیتونم تورو روزی چند مرتبه ببینم و هر دفعه مجبور باشم تمااام احساساتم رو سرکوب کنم من هر بار که تو رو میبینم …