خلاصه کتاب:
به نظر میرسد که قاتلی مصمم، زنی جوان را که به تازگی از چندین اتفاق تهدیدآمیز جان سالم به در برده، هدف خود قرار داده است. و حالا این وظیفهی هرکول پوآرو است که جان او را نجات دهد. پوآرو در حالی که تعطیلات را سپری میکند، با زنی جوان و زیبا به نام نیک باکلی آشنا میشود و شنیدن توصیفات این زن دربارهی «رویارویی های تصادفی اش با مرگ»، او را عمیقا به فکر فرو میبرد ...
خلاصه کتاب:
دختری ساده وفقیری که تازه از رشته پرستاری فارغ التحصیل شده با کمک استادش وارد یه بیمارستان خصوصی میشه و اونجا بادکتری اشنا میشه و حقایق عجیب و مشکوکی رو در موردش میفهمه ولی دیگه خیلی دیره...
خلاصه کتاب:
یاحا، موزیسین و استاد موسیقی جذابیه که کاملا بیپروا و بدون ترس از حرف مردم زندگی میکنه و یه روز با دیدن ژینو، دانشجوی طراحی لباس جلوی دانشگاه، همه چی عوض میشه… یاحا هر شب خواب ژینو و خودش رو میبینه در حالی که فضای خوابش انگار زمان قاجاره و همه چی به یه کابوس وحشتناک ختم میشه! حتی بهترین روانشناس ها هم نمیتونن یاحا رو از شر اون کابوسهای عجیب نجات بدن تا اینکه ژینو برای فرار از یه ازدواجِ از پیش تعیین شده و واسه نجات جونش، طی شرایطی به یاحا پناه میبره و همخونهی استاد دانشگاهی میشه که در اون درس میخونه! کم کم پرده از رازهای پشت اون کابوسها برداشته میشه …
خلاصه کتاب:
چه اتفاقی می افتد وقتی یک حیوان خونی عروس نورانی را در سرزمین مرگ پیدا میکند؟ الساندرو 'آلفا' ویلانووا که در خیابانهای لوس فورتیس بزرگ شد، راه خود را به سمت اوج برداشت، برای بقای خود مبارزه کرد و همه چیز را در این روند از دست داد. شهری که در آن زمان از او دوری میکرد، اکنون شهری است که او حکومت میکند، هرچند به تنهایی، به عنوان پادشاه یک امپراتوری تاریک که تعداد کمی از او میدانند. دور از دنیای آلفا، زفیر د لا وگا یک زندگی عادی، خانواده معمولی، درام معمولی دارد. بزرگترین مشکل او این است که مردم تلاش میکنند او را چند پوند ...
خلاصه کتاب:
گرشا؛ سرگرد کارکُشته ایه که ۵ سال پیش همسرش الیسا، اونو برای پیشرفت در ورزش و کسب مدال قهرمانی، ترک کرده و به آمریکا رفته.. ولی عشقشون بهم، باعث شده همچنان بهم متعهد باشن و حرفی از طلاق نزنن.. حالا بعد از ۵ سال، گرشا برای کشف باند قاچاق دارو، بعنوان سرمایه دار وارد هلدینگ شرکت های دارویی شده.. در صورتیکه خودش برای درمان خواهرزاده اش محتاج داروست.. همین احتیاج باعث میشه گرشا به الیسا زنگ بزنه و …
خلاصه کتاب:
موتور سوار غیرتی و خشنی که سر شرطبندی دست روی دختر ممنوعهی اوس اسد میذاره. دختر همسایهی شیطون که خیلی وقته دلش برای آقا مهراب پسر ناخلف حاج فیضی پیش نماز مسجد محل رفته اما با برگشتن ورق و قتلی که اوس اسد باعثشه همه چیز بهم میخوره... عشق ممنوعهی مهراب و ترمه با ورود محمد ابراهیم پسر بزرگ تر حاج فیضی کم رنگ تر میشه چرا که محمد ابراهیم هم مثل برادرش عاشق ترمهس و فرشتهی نجات اوس اسد از اعدام... ولی شب عروسی...
خلاصه کتاب:
داستان دربارهی باران شایگان هست. وکیلی که بنا به اصرار دوستش روی پروندهای تحقیق میکند؛ پروندهی مردی که به قتل همسرش اعتراف نموده اما گفتههایش با گزارشات پلیس و پزشکی قانونی تناقض دارد. باران درگیر پروندهای میشود که بدون اینکه خودش بداند، به بخش تاریکی از گذشتهاش ربط دارد که سالهاست با غرق کردن خود در کار، روی آن خاک ریخته. او نمیداند این پروندهی به ظاهر ساده چنان ابعاد گستردهای دارد که...
خلاصه کتاب:
همیشه در تنگنای یک خاموشی مطلق، روشنایی عمیقی هم وجود دارد، اما گاهی داشتنِ این روشنایی زیبا تاوان هم دارد، همانطور که یک چیز خوب، بدی هم دارد! جنگ تمام شده است، ولی همچنان دشمنان باقی ماندهاند. خونها ریخته شدهاند، ولی هنوز هم خونها برای ریخته شدن فراواناند. و زندگی برای یک روح مرده باز هم میتواند معنای زندگی داشته باشد! و اما این بار و در این داستان، شیطان دیگر کیست؟! شیطان اهریمن و هیولای خونخوار، کیست؟
خلاصه کتاب:
«هر لحظه ممکن است سرنوشت، داستان زندگیات را عوض کند!»این جمله حکایت دختری است که تنها با سفرکردن به یک روستای متروک، سرنوشت و داستان زندگیاش را تغییر داد. افسانه دختری که بدون اطلاع داشتن از حقایقِ وهم آلود آن روستای خونین و جهنمی، پا به آنجا میگذارد و ناخواسته درگیر ماجراهای فراوان خطرناکی میشود. پی به حقیقت های مخفیِ عجیب و کهنهاش میبرد. زندگیش با موجوداتی عجیب و افسانهای یکی میشود. برای بقا و زندهماندن باید بجنگد و درنهایت، قلبش گرفتار عشقی ممنوعه، خونآلود و سراسر خطر میشود! عشقی که ممکن است حاصل نبردهای خونین و یک آیندهٔ سیاه باشد!
خلاصه کتاب:
سرمه بعد از یه تصادف فراموشی میگیره و به عنوان خدمتکار در خونهی خودش مشغول به کار میشه و خبر نداره خانوم اون خونه است، چون قبل تصادف از خونه فرار کرده و میخواسته فرار کنه، حالا شوهرش واقعیتو بهش نمیگه و مثل یه خدمتکار باهاش برخورد میکنه ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.