خلاصه کتاب:
اولین باری که پول دادم تا در کلوب ویر ببینمش نمیدونستم دانشجوی منه. وقتی وارد کلاسم شد و لبخند سال اولیش رو دیدم میدونستم دیگه نباید به اون کلاب برم و از نگاه کردن بهش دست بکشم. اما نمیتونستم نرم کوچکترین چیز دربارش باعث میشد بیشتر بخوامش و وقتی فهمیدم اون هم منو میخواد وسوسه اش غیر قابل کنترل بود بدترین قسمتش اینه که نمیدونه پروفسور کسیه که پشت شیشه های یکطرفه بهش نگاه میکنه فقط امیدوار بودم وقتی حقیقت رو بفهمه اون هم چیزی که من میخوام بخواد ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.