دانلود کتاب سفر درونی از رومن رولان کامل رایگان
ژانر کتاب : خارجی، واقعی
تعداد صفحات : 350
خلاصه کتاب:
این کتاب رمان شامل یک سری نوشته ها و دست نویس های سفر و همچنین برخی از نوشته هائی که در زمان خودش بنا به دلایلی چاپ نشده بود. ضمن اینکه رومن رولان قصد داشته این نوشته ها قبل از مرگش چاپ و منتشر نشود ولی گویا به سبب تنگناهای مالی در سال 1942 تصمیم به چاپ آن می گیرد در مقدمه کتاب می خوانیم : “زبان اکنون بویژه در باره آینده در بند است، زیرا فرمانروایان روز بر آنند که خود در اختیارش گیرند،- چیزی که همواره آرزوی برنیامدنی قدرتهای یک روزه بوده است. پس ، برای ما، تنها گذشته می ماند، و قدرت روز شتابی ندارد که با ما بر سر آن به دعوی برخیزد. این چیزها، برای کسانی که گرد میز نشسته اند، پس مانده ها و ریخت و پاش ضیافت است.و مرا همین کفایت می کند . برای پیرمرد خوش حافظه ای چون من که در سفر دور و درازش هوش روشن یاب و نگاه تیز بین خود را از دست نداده ، میدان روزهای دیرین به اندازه کافی فراخ است. برای آن کس که دیدن میداند، هر دقیقه ای که از آن درست بهره گیرد، جوهر هم آنچه بود و هم آنچه خواهد بود را در خود دارد.
قسمتی از کتاب سفر درونی:
ما پنج تن با مبلهای پت پهن شهرستانی مان که ناچار شدیم کوتاه شان کنیم تا بتوانند به درون فرستاده شوند، یکی دو روزه خود را در یک آپارتمان کوچک طبقه دوم در سربالایی کوچه تورتون Tournon انباشته یافتیم جای جنبیدن نبود و پهلوهای ما از برخورد با تیزی گنجه و میل کبود می شد. رفت و آمد امنیبوس omnibusهای پیش از تاریخ ، که گفتی ماموت هایی بودند که چهار نعل می تاختند شیشه ها و لیوانهای گنجه را به لرزه در می آورد و غرش رعد آسایشان مرا در تختخواب کوچک آهنی، از خواب آشفته ام می پراند.
در قماری که بازی میشد برد سخت نامحتمل بود. اندیشه آن امروز هم. مانند آن شبهای اضطراب دلم را می فشارد. زیرا خود بر این نکته آگاه بودم و شاید هم با مبالغه که ،من با موفقیت خودم، می بایست به فداکاری خانواده پاسخ دهم اما هیچ اطمینانی بدان نبود و روشن بینی اماه بیرحمانه ،وجدانم که هرگز فریب از من ،نخورد، روز و شب برایم تکرار می کرد
شده ای؟
دتو برای پیروز شدن ساخته نشده ای حتی برای زندگی آیا ساخته درماندگی روحی ام در آن سالها از قانون آهنین و بی معنائی سرچشمه می گرفت که ناگزیرم میساخت برای گزینش راه فعالیتم در زندگی، طی چهار یا پنج سال دروازه یکی از دانشکدههای بزرگ را که کورکورانه بدان نامزدم می کردند با هر چه در توان دارم باز کنم وگرنه آن در برای سراسر زندگی به رویم بسته خواهد ماند. اما نه تنها هیچ گونه استعداد مرا به سوی این دانشکده ها که چیزی از آن نمیدانستم رهنمون نمی شد، بلکه درباره خودم نیز هیچ نمیدانستم هیچ از آنچه می خواستم، هیچ از آنچه بودم .