خلاصه کتاب:
-حق من اين نبود... همون طور كه به ميز قديمي تكيه داده بود، گفت: حق رو به من و تو نميدن. فلهاي ميدن جونم. ما هم فلهاي حساب كرديم. -فلهاي؟ -واسه همين واسه شما ارزونتر در اومد. خدا بده بركت. پوزخند درجا نقش بست: بركتم داره؟ -معلومه كه داره. عرق جبينهها. حلالتر از حلال ...
خلاصه کتاب:
ماری یه دختره جسوره که برای خواستههای خودش میجنگه، یه دختر بلاگرِ که شاخ اینستاست و معروفه، از بچگی عاشق آراز پسر عموشه ولی آراز اونو اصلاً نمیبینه و دوستش نداره تا اینکه آراز تصادف میکنه و به کما میره و وقتی به هوش میاد حافظش رو از دست داده...
ماری از فرصت سوءاستفاده میکنه و بهش میگه ما قبلاً با هم رابطه داشتیم و باید ازدواج کنیم ازدواج میکنن و ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.