خلاصه کتاب:
گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره... اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا، قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود. الان ما باهم به این نقطه از زندگی رسیدیم به اینجایی که حقمون بود. پدر ثمین ناخواسته مرتکب قتل شده. ثمین برای گرفتن رضایت آزادی پدرش از زندان تلاش میکنه. یاشار کشوری مرد متاهل و خودخواه، که در اعزای دادن رضایت، شرطی میذاره که باعث میشه پای ثمین به خونشون باز بشه و یاشار دلش رو به دخترِ قاتلِ خواهرش ببازه... ثمین باید دو راهی عقل و قلبش یکیو انتخاب کنه. باید دید تصمیم ثمین برای رهایی از این دوراهی چیه!؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.