خلاصه کتاب:
رستا کرامت فرزند ارشد اردشیر کرامت، مادرش را در کانادا تنها میگذارد و به ایران میآید تا به مشکلات کاریشان رسیدگی کند. ناگهان با خبری که به او میرسد تصمیم نابودی مردی در سرش جولان میدهد مردی که خواسته یا ناخواسته گذشته و خانوادهاش را به لجن و غم کشیده و او را درگیر غربت کشوری دیگر کرده بود. گرشا رستگار، همسر سابق رستا و مربی بدنسازی بهنام یکی از تیمهای فوتبالی، با نامزدیاش، آتش خشم او را برمیانگیزد تا با رستای جدید و لوندی که از خود ساخته این مرد را به خیانت بکشاندو آینده و شهرتش را به نابودی مطلق برساند اما با دیدن دوباره او ورق برمیگردد ...
خلاصه کتاب:
مهتاج نامدار نامزد مرد مرموز و ترسناکی به نام کیان فرهمند با فهمیدن علت مرگ ناگهانی و مشکوک مادرش، قدم در مسیری میگذارد که از لحظه به لحظهاش بوی مرگ و خون استشمام میشود؛ مِن جمله دشمنی او با کیان و آشناییاش با پدری که سالها از حضورش محروم بوده و همچنین، آشنایی با مردی عجیب و رمزآلود. خیانتی که رخ میدهد راز ترسناک پدری که برملا میشود، پاکی مادری که خدشهدار میشود، حضور مردی که تکیهگاه مهتاج میشود، صدایی که بریده میشود و... خونهایی که بیگناه ریخته میشود چه بر سر این قصه میآورند؟!
خلاصه کتاب:
روایتگر زندگی دختری ساده به نام " آلما " است که نه شیطنت هایش همه را کلافه کرده و نه زندگی رویایی دارد؛ او دختری مهربان و ساده در یکی از کوچه پس کوچه های وسط شهر شیراز در یک خانه ساده، کنار خانواده های رنج دیده و پدری که در چنگال اعتیاد اسیر است، زندگی میکند. آلما، همان سیب ممنوعه ای است که وسوسهی چیده شدن را به دلِ آدمی میاندازد که اگر چیده شود، آدمی (همانند حضرت آدم) محکوم به حبس ابد در زمین است... یک سیب و دو آدم؟! سرانجام چه میشود؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.