خلاصه کتاب:
من «فرهاد صوفی» بعداز دوسال و بردن بزرگترین مسابقه رالی ترکیه به خونه برگشتم. هنوز لباس های مسابقهمو در نیاورده بودم که گفتن باید رخت دامادی به تن کنی. تا ازبی آبرو شدن عروسی که قرار بود عروس برادرش بشه جلوگیری کنم. چون فرزین درست قبل از خواندن خطبه بطرز مشکوکی ناپدید میشه و دختر حاج فتاح رو سرسفره بی داماد میگذاره و اگر حاج فتاحی که یک روستا به سرش قسم میخورند بفهمد حمام خون راه میافته ...
خلاصه کتاب:
دلانا طی یک سفر، وارد بازی جدیدی از زندگیش میشه و برای فرار از خانواده متعصبش، به اون سفر ادامه میده و قصد میکنه در شهر جدید بمونه. اما هیچوقت فکرشو نمیکنه که سرنوشت قراره بازیهای زیادی رو سرش بباره ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.