دانلود رمان هیچکس من از آذر اول کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، ازدواج_اجباری
تعداد صفحات : ۹۹۳
خلاصه رمان:
مرضیه دختر زیبای چشم آبی که عاشق نعمت، مرد فرش فروش همسایه شون میشه… مردی که جز شکنجه و آزار چیزی برای مرضیه ندارد… عشق نعمت اجاره نمیده که مرضیه پسر لاغر اندامی را که همچون سایه دنبالش هست را ببیند. با ازدواج مرضیه با نعمت، او از خانواده طرد و…
قسمتی از داستان هیچکس من :
دستش را سایه بان چشمانش میکند تا نوری که از لابلای درختان میتابد باعث آزار چشمان خوش رنگش نشود. _درد بگیره ایشالا این هادی رو… من خاک بر سر و بگو به حرف این پسرهی چلغوز گوش میکنم. خورشید سرش را به آرامی به سمت مرضیه میچرخاند. _باز واسه چی نفرینش میکنی؟
حالا نه که خیلی هم تو حرف گوش کنی… بمیرم برات ننه. مرضیه با همان دست چتری هایش را عقب میزند. _آخه نمیذاره عینک بخرم… میگه همین مونده عینک آفتابی هم بزنی دیگه. اونوقت یه لشگر دنبال خودت راه میاندازی. رو به خورشید ادامه میدهد. -خب ببین چقدر احمقه… وقتی
میگم تو سرش کاه و یونجه س بجای مغز نگو نه… من تو این آفتاب کور بشم که آقا عینک زدن و بد میدونه. با دست دیگرش میزند روی سینه اش… مثل مادر بزرگ های قدیمی. -الهی جز جیگر بزنی هادی… الهی بری که برنگردی… الهی… خورشید دستش را توی مشتش میگیرد. با یک جور آشفتگی
یا شاید هم شوریدگی لب میزند. -نگو اینطوری مرضی.. هر چی نباشه داداشته.. خدا رو خوش نمیاد نفرینش کنى… الان اینو میگی ولی اگه یه روز خدای نکرده یه مو از سرش کم بکشه خودت و تیکه پاره میکنی. مرضیه دستش را از توی مشت خورشید بیرون میکشد مشکوک نگاهش می کند…