دانلود رمان ضربه شمشیر شوالیه ام کرد از نگار.ق کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۲۲۲۳
خلاصه رمان:
-حق من این نبود… همون طور که به میز قدیمی تکیه داده بود، گفت: حق رو به من و تو نمیدن. فلهای میدن جونم. ما هم فلهای حساب کردیم. -فلهای؟ -واسه همین واسه شما ارزونتر در اومد. خدا بده برکت. پوزخند درجا نقش بست: برکتم داره؟ -معلومه که داره. عرق جبینهها. حلالتر از حلال …
قسمتی از داستان ضربه شمشیر شوالیه ام کرد :
دور برگردان رو دور زدو گفت: خب تو چی بهش گفتی؟ نالید: عمه خسته شدم میشه بخوابم؟ تمام فک زدنهاش برای بیدار نگه داشتنش بود. -عمه باید بیدار بمونی که آمپولتو بزنی باشه؟ -باشه. لبخند بغضیای از درکش زد و بعد گفت: حالا بگو ببینم تو به مهرو چی گفتی؟ -گفتم ماهانو بیشتر دوست
دارم. خندید: چشممون روشن. -عمه خیلی خوابم میاد. کی میرسیم؟ -دلت واسه بابات تنگ نشده؟ تو خونه منتظرتهها. -همش بهش زنگ میزنن و زود میره.آه سنگینش از عمق سینه خارج شد. -ولی تا بر میگرده میاد پیش تو مگه نه؟ -من که اون موقع خوابم. خودش هم قبول نداشت، ولی گفت: مگه
وقتی خواب باشی نمیتونه بیاد پیشت؟ انگار حوصله اش از بحث سررفته بود که بحث رو عوض کرد: بابا محسن میمیره؟ -کی همچین چیزی گفته؟ -مامانی گریه میکرد میگفت میدونم میمیره. -نه عمه جون مامانیت فقط ترسیده بود. نسیم بی حوصله گفت: همش میترسن. -نگران بودن عزیزم.
– مامانمم همش میترسه هر موقع میریم بیرون نمیذاره یه لحظه دستش رو ول کنم. -خب مراقبته عمه دوست نداره یه وقت طوریت بشه.-همش میگه جواب باباتو چی بدم. ریموت پارکینگ رو زد چند لحظه ای تا باز شدن در چشم هاش رو بست و گفت: کسی از کسی نمیترسه عمه جون. فقط دوست ندارن …