رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
مطالب محبوب
رمان گلاریس

رمان گلاریس اثر خورشید لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

گلاریس، دختری جوان و بی‌پناه، در تلاش بود تا با فروش گران‌بهاترین گوهر وجودش، جان مادر بیمارش را نجات دهد. سرنوشت او را به من سپرده بودند، تا از دور مراقبش باشم، بی‌آنکه خودش بداند. وقتی از تصمیمش آگاه شدم، که می‌خواست عصمت خود را به حراج بگذارد، نتوانستم بی‌تفاوت بمانم. او را به خانه‌ام آوردم، تا از افتادنش به دام مردان فرصت‌طلب جلوگیری کنم و شاید راهی دیگر برای نجات مادرش بیابیم.

خلاصه‌ رمان گلاریس

منو داری کجا میبری؟ میتونستم اونجا بمونم. ابروهای مرد بالا پرید و شیشه را کمی پایین داد. _جایی بمونی که داداشت بساط پهن کرده با رفیقاش؟ از کجا مطمئنی یه شب یکی از اون بی… نیاد تو خونه؟ مطمئن نبود… اما جایی را نداشت، نمیتوانست کل زندگیاش را خانه به دوش باشد. _میریم عمارت، بعدش به این موضوع فکر میکنیم. _کارتای بانکیم رو بر نداشتم. تلفنش زنگ خورد و اسم شاداب روی آن نقش بست، گلاریس با دیدن نام او چشم بست و به بیرون خیره شد. _بعدا میریم دنبال وسایلت. تماس را ریجکت کرد و به راهش ادامه داد.

چند دقیقه ای بود که روی مبل نشسته بود، کوروش کمی کنارش نشست و سپس با آمدن محمد وارد باغ شد، دلش طاقت نیاورد، به سمت آشپزخانه که پنجرهاش رو به باغ بود رفت… کوروش را دید که مشت های محکمی بر دهان یکی از نگهبان ها میکوبد، پنجره را کمی باز کرد و تا صدایش را بشنود. _توئه دی… میخواستی مراقب گلاریس باشی بیصفت! ح… لقمه پول میگیری که بخوابی؟ کجا بودی وقتی اون دختر رفت تو خونه ای که صد تا پسر نشئه اون تو بود؟ مشت دیگری به صورتش کوبید و از رویش بلند شد، دستش را به سمت محمد دراز کرد و داد کشید.

_د آخه حرصم از این میاد حرو…. ده ساعت تخت گرفته خوابیده! حتی نفهمیده داداش بیشرفش با دوستاش وارد خونه شدن. لگد محکمی به پهلویش زد و داد کشید. _توران خانم این دختر رو سپرده دست من! اگه چیزیش میشد الان جنازهات هم وسط این باغ نبود مرتیکه ی د…. ابروهایش بالا رفت و دهانش باز ماند، توران؟ توران که بود؟ توران، گلاریس را به او امانت داده بود؟ عقب عقب رفت و روی صندلی آشپزخانه نشست، برای مدت طولانی به سرامیک آن جا خیره شد و باز هم صدای کوروش را شنید. _اخراجی! جمع کن تن لشتو دیگه حتی جنازهات هم نبینم. از جا بلند شد و روی مبل برگشت، کوروش نباید میفهمید که فالگوش ایستاده.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
اون دختر برای عمل مادرش میخواد تن فروشی کنه و بکارتش رو به حراج گذاشته! اسمش گلاریس بود! دختری که مامور شده بودم تا بدون اینکه بفهمه دورادور مراقبش باشم! با فهمیدن اینکه میخواد بکارتش رو به حراج بذاره! اون رو به خونه‌ام کشیدم تا توی دام مرد دیگه ای نیوفته...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    گلاریس
  • ژانر
    عاشقانه، معمایی
  • نویسنده
    خورشید
  • صفحات
    1451
خرید کتاب
60,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 1,119 بازدید
  • 60,000 تومان
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.