خلاصه کتاب:
سجاد یه پسر ساده و معتقده… یه پسر معمولی که تو گشت ارشاده و از نظر خودش هدف والایی داره… نجات زمین از فساد... ماجرا از جایی شروع میشه که با رضوانه فراهانی اشنا میشه. رضوانهای که با تمام زنهای خیابونی و دخترهای انچنانی فرق داره. رضوانه نه تنها هفت قلم ارایش نداره نه تنها مانتوی کوتاه و ساپورت به تن نداره بلکه محجبه است و چادریه سجاد ورضوانه هردو مسلمانن… هردو ادمهای خوبی هستن ولی دیدگاهشون زمین تا اسمون متفاوته… یکی بیش از حد مقید و بسته است و دیگری بیش از حد روشن فکر ...
خلاصه کتاب:
فروغ و امیرحسین هر دو داغ دیده اند. فروغ پسر یازده ساله و همسرش رو تو یه تصادف از دست داده و امیرحسین هم مستانهی نه ساله اش رو. داستان از محبت مادرانهی فروغ شروع میشه … از اینکه سنگ قبر مستانه و وحید درست درکنار هم هستن و همین هم باعث آشنایی فروغ و امیرحسین میشه ...
خلاصه کتاب:
ماندگار دختریه که روی صورت و دست هاش پر ردّ چاقواِ… هر کسی که میبینتش یا چهره اش درهم میره یا با اِشمئزاز بهش نگاه میکنه. این ردها حک شدن روی پیشونی و گونه اش، روی بند بند انگشت هاش و هیچ کس نمیفهمه ماندگار چه دردی میکشه و چقدر منتظر اون روزیه که خدا حقش رو بهش برگردونه... ماندگار داستان من قربانی یه کینهی بی دلیل شده... فرهاد به دلیل مرگ برادر ناکامش شایان به دنبال انتقام از نامزد شایان برمیاد و این بین یه اشتباه بزرگ مرتکب میشه... اینکه ماندگار رو به مدت ۶ روز تمام اسیر میکنه و ...
خلاصه کتاب:
منصور خان یه آقاست، یه آقا نه مثل کسایی که من و تو میشناسیم، نه مثل مردهای کوی و برزن … یه آقاست، که جون آدم ها رو میگیره … یه آقا که براش فرقی نداره بچه باشی یا بزرگ، زن باشی یا مرد، دختر باشی یا پسر، آقا همه براش یکسانن و همه براش مثل یه دستگاه پول ساز میمونن … وجودش مثل یه اختاپوس میمونه که همه رو تو چنگال خودش اسیر کرده حتی ایرن رو، حتی یه دختر بیست ساله رو ... راستی منصور خان ما یه اسم دیگه هم داره، اسم دیگه اش هست …
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.