خلاصه کتاب:
دوستم به من خیانت کرد، اونم نه فقط با یک دختر، با ده ها دختر، اون هم تو خونه من… من با گرفتن پول هاش ازش انتقام گرفتم و فرار کردم.. ولی نمیدونستم که اون و پدرش بزرگ ترین خلافکارهای انگلیس هستن. اون منو پیدا کرد ولی منو نکشت، بلکه بهم دست درازی کرد… نه فقط اون، بلکه پدرش هر روز به سراغم میومد و از راه هایی بهم دست درازی میکرد که…. به عنوان مجازات کاری کردم پدرش به زندان بیفته… حالا اون اومده و تنها هدفش اینه که منو….
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.