خلاصه کتاب:
داستان درباره دختری به نام نواست که از بچگی خدمتکار عمارت نیکزادها بوده. نوا پنهانی با پسر کوچیکه خاندان نیکزاد ازدواج میکنه البته بدون ثبت شدن در شناسنامهاس! و زمانی که باردار میشه، همسرش فوت میکنه و اون در تلاش که ثابت کنه بچه از خون اونهاست. تو همین حین محمدعلی، معروف به محمدعلی تایگر، کشتی گیر لوتی و معروف تیم ملی و برادر شوهر نوا به کمکش میاد اما...
خلاصه کتاب:
دنباله پیراهن بلندش را بالا گرفت و تلو تلو خوران از پلههای عمارت بالا رفت. پلکهایش سنگین بودند و حالت تهوع امانش را بریده بود. گیجی همین بود دیگر؟ توربانش را از سرش برداشت و اجازه داد آبشار موهایش روی شانههایش بریزد. کسی که گیج بود، حجاب به چه کارش میآمد؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.