خلاصه کتاب:
این رمان در مورد دختری به اسم شیرین که بعد از فرار از دست پیمان به همراه خواهرش شیدا گیر یه دسته خون آشام میوفتن. شیرین بعد از اینکه از ماجرا خبر دار میشه درصدد اینکه از اونجا برن اما همه چی با مرگ خواهرش بهم میریزه ...
خلاصه کتاب:
اولین باری که مریک کرافورد رو دیدم در طول مصاحبه کاریم بود. خب از نظر فنی، من اون رو بیست دقیقه قبل تر وقتی یهویی وارد اتاق پِرُویی که چند ساختمون پایین تر از محل مصاحبه ام بود دیدم. من داد زدم، اون فریاد زد. بعد از اینکه باهاش کل کل کردم، تونستم در رو، روی اون عوضی ببندم. همانطور که میتونید تصور کنید وقتی متوجه شدم اون مرد بی ادب قراره رئیس جدیدم باشه، وحشت کردم. با اینحال بنظر میرسید اون من رو نشناخته یا من اینطور فکر میکردم ... تا اینکه در طول مصاحبه دوباره باهم دعوا کردیم و اون بهم گفت ...
خلاصه کتاب:
داستان زندگی دختری به نام ماهرخ... دختری خیلی آروم اما بعضی اوقات شیطون، پر از شرم دخترانه و عاشقانههای ناب ... تا به حال تو زندگیش با هیچ پسری رابطه نداشته اما... دختری که به دست پدرش روبه تباهیست.. معاملهی ناموس در اِزای مواد.. و پسری از جنس مردانگی و آتش، که زندگی دختر را بخاطر انجام وظیفه نجات میدهد.. اما منجی او میشود، و عشق مهمان ناخواندهی دل او... منجی که زندگی سرشار از هیجان و عشق برای دختر میسازد ...
خلاصه کتاب:
من یاشارم.. هیولایی تشنه به خون، هیولایی برخواسته از ناامیدی و رنج.. هیولایی که در میان تاریکیها رشد کرد و خود را به جهان نشان داد. پسری که در پسِ خرابههای شهر بزرگ شد.. پسری که روح و جسمش با درد و رنج عجین شده بود. پسربچهای که تنها به دنبال یک زندگی بود، یک آرامش.. یک زندگی عادی همانند دیگر مردمِ شهر، اما دنیا با من خوب تا نکرد. پس من تبدیل به چیزی شدم که همه از او نفرت و وحشت داشتند.. یک هیولا که تنها با سرخی خون سیراب میشد. این منم، یاشار.. پسری از تبار درد و غم.. هیولایی که برای انتقام از دنیا و مردم ظالمش بیدار شده بود!
خلاصه کتاب:
فیاض مرد خشن و زخمخوردهای که توی نوجونیش توسط یه زنِ زیبا و افسونگر چیزهای کثیفی رو تجربه میکنه که در آینده باعث ایجاد بُعد روانیش میشن و از تمام زنها بیزار میشه، حالا با نزدیک شدنش به دخترِ اون زن سعی داره گذشتهش رو تلافی کنه...
خلاصه کتاب:
تارای ۲۶ ساله عاشقه... عاشق تموم کسایی که دور و برش هستن و وجود دارن. تموم کسایی که به زندگیش معنا میدن... برای خوشحالی هر کسی می تونه از خواسته هاش بگذره... به حدی که حتی فراموش میکنه خواسته هاش چی هستن. الوند ۳۱ ساله عاشقه... عاشق خودش... وجودش... بودنش... الوند می تونه بخاطر خودش پا روی هر چیزی بزاره... تقابل دو شخص با دیدگاه کاملا مختلف... دو حس... دو شخصیت... دو خواسته متفاوت... در کنار هم!
خلاصه کتاب:
سجاد یه پسر ساده و معتقده… یه پسر معمولی که تو گشت ارشاده و از نظر خودش هدف والایی داره… نجات زمین از فساد... ماجرا از جایی شروع میشه که با رضوانه فراهانی اشنا میشه. رضوانهای که با تمام زنهای خیابونی و دخترهای انچنانی فرق داره. رضوانه نه تنها هفت قلم ارایش نداره نه تنها مانتوی کوتاه و ساپورت به تن نداره بلکه محجبه است و چادریه سجاد ورضوانه هردو مسلمانن… هردو ادمهای خوبی هستن ولی دیدگاهشون زمین تا اسمون متفاوته… یکی بیش از حد مقید و بسته است و دیگری بیش از حد روشن فکر ...
خلاصه کتاب:
جانان توسط جاوید اجیر میشه تا با اغواگریهاش طوفان رو خام خودش کنه و بکشتش اما همه چی زمانی شروع میشه که جانان عاشق مردونگی طوفان میشه و ...
خلاصه کتاب:
رز و بهراد طی ماموریتی در یک خانه با یکدیگر حبس میشوند و... بهراد که پسری مذهبی است مجبور به صیغه کردن رز که دختری بی قید و بند است میشود! آنها فقط برای کارشان با هم محرم میشوند اما در این بین اتفاقاتی میافتد که...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.