رمان نیلای اثر پریناز عباسی لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها
دختری به نام نیلای که نخبه‌های جهانی است، هدف قرار گرفتن از جاسوس‌های آمریکایی است که به دنبال نابودی او هستند. در میان این جاسوس‌ها، فردی به نام سایه وجود دارد که به جای سیاسی، به دنبال انتقام عشق قدیمی و ناکامش از نیلای است. در همین مسیر، سایه با حامی، پسر مغرور و سردی که از نیلای متنفر است، می‌شود. اما نیلای باهوش‌تر از این است که به آسانی نقشه‌های آنها را می‌گیرند. در این میان، نیلای به‌طور ناخواسته به حامی علاقه‌مند می‌شود، اما یک اتفاق بزرگ او را مجبور به ازدواج با حامی می‌کند. در حالی که حامی هنوز دلش پیش سایه گیر کرده است.
حالا فعلا بیخیال شو ، بیا بریم خونہ ، بریم حموم بعدش ناهار بخوریم بعدش بریم آرایشگااا _آخ جووووونم ، ینی قراره لباس مشکییییییی خوشگلللم و بپوووشم? +بعلہ.. _نیلای نیلای نیلای.. +هوم? _قرار بود آیتلی هم بریما.. +چی? کجا قرار بود بریم?. یه کم من من کرد و گفت _آتلیلهه?. خندیدم و گفتم +عاها آتلیه..بعله اونم میریم وروجک. داشتم کلید و تو قفل در میچرخوندم که صدای حامی جلبم کرد سمت خودش _نیلای. برگشتم ، به ماشینش تکیه داده بود و انگاری منتظر ما بود کهـ گفتن +سلام ، بر چی اومدی اینجا? _چرا انقدر دیر رسیدید?. درنیکا زودتر از من گفت “داییی حامی داشیم با عمه گدم میزدیم.
حامی خندید و گفت _حالا این خسیس جونتون چیزیم داد بخوری?. درنیکا چشای درشتش و سمتم چرخوند و گفت “خسیس ینی چی?. حامی زود تر جواب داد “ینی عمتتتت خیلیییی گشادهههه. جیغ زدم +حااامی. خندید که گفتم +مرض ، کاری داشتی? _آره.نریم یه جایی… +ن ن ن اصلا ، کلی کار دارم زود بگو _خعله خب ، سایہ فردا مهمونی داره. دستم و گذاشتم جلو دهنم و به درنیکا اشاره کردم که گفت _بیبیہ +ط این وزهه رو نمیشناسی. بعدش رو کردم و به درنیکا گفتم +عمه برو بالا تا من بیام “توعم مث بابا یونا با دایی حامی حرف صخوخی داری? +اولا صخوخی ن خصوصی ، دوما بدو برو بالا ببینم. در و باز کردم ک دوید و رفت داخل خونه.
دست به سینه ایستادم و گفتم +خبـ?.. _میخوام ازت خواهش کنم… +ک باهاش برم? _مشکلی داری با رفتن? +مشکلم با توعه حامی ، با تویی که دیگ شناختی سایه کیہ و بازم داری براش بیشتر جلز ولز میکنی… تو مث یه درختی که عاشق تبر شده.. ببین کیه ک همین سایه خانوم ع ریشه بزنتتت _میخوام تمومش کنم نیلای… +فک نکنم _ینی چی? +ینی من میدونم کہ ط عرضه اینکار و ندارییی _بهت قول میدم +قول دادن ط به چه درد من میخوره?.!. ط میدونی که جون من پیش سایه در خطره _خیلی خودت دست بالا میگیری به خدا ، یه کم بکش پایین خودت و… +ببین من هزار تا کار دارم باید برم بالا درنیکا هم تنهاس ، اگه قراره تیکه بندازی باید بهت بگم ک بیشتر ع اینا ازت تیکه شنیدم پ دس بردار.
_قرار بود تا تهش کنارم باشی ن عزیزدلم?. +هوووووف میدونی مشکل ما دخترا چیه اینکه با یه قربون صدقه ساده زود خر میشیم. خندید و گفت _تخصص منم تو خر کردن دختراست.. +حالا جو نگیرتت.. _نیلای جان این کار و بکن و دیگه تموم میشه این بازییی.. باشہ? +اینکار و میکنم ولی به روش خودم _ینی چی… +شرطشم اینه ک عاقا حامی فضول نشہ.. _به سایه ک… +هووووف ، تو که قراره تمومش کنی این نگرانیات برا چیه? _بهش میگن عشق. نمیدونم چرا با گفتن این حرفش یهویی بغض ته گلوم و گرفت و مبهوت موندم کہ سوار ماشینش شد و رفت و من موندم با بغضی که داشت خفم میکرد.
