خلاصه کتاب:
احمدرضا فقط یک کار درست انجام داد: گفتن حقیقت. ولی همین حقیقت، او را در برابر کل خانوادهاش قرار داد. پسر داییاش به قتل است، و او، بدون نگرانی، شهادت میدهد. خانوادهاش از او میخواهند بیاید، به هر کوتاهی، حتی با پارتیبازی... اما احمدرضا کوتاه نمیآید. همه چیز پیچیدهتر میشود که وکیل پسر دایی وارد ماجرا میشود: زنی که گذشتهای رازآلود با احمدرضا دارد. حالا او بین گذشته، وجدان و حقیقت گیر افتاده… و هر تصمیم، میتواند همهچیز را تغییر دهد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.