رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
مطالب محبوب
رمان تو قلب منی

رمان تو قلب منی اثر ریحانه نوروزی لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

با کلافگی گفتم: اصلاً کسی به فکر من بود؟ کسی حس کرد نبودم؟ همه به یکباره ساکت شدند، پس با لحن تندتری ادامه دادم: سکوت که یعنی رضایت، نه؟ نگار با اخم و حرص گفت: آره آره، نبودنتو خیلی حس کردیم عزیزم. سرمو به نشونه‌ی تایید تکون دادم و گفتم: آره، می‌دونم چقدر دلتون برام تنگ شده بود. ناگهان چشمم به اون دختر افتاد که مثل سایه به ایمان چسبیده بود و انگار حسابی داشت لذت می‌برد. نگاهی به ایمان انداختم و گفتم: خوش می‌گذره، نه؟ ایمان با عصبانیت جواب داد: به تو چه ربطی داره؟ حسود. چشامو باریک کردم و گفتم: حسود؟ حسود عمه‌ی خودته.

خلاصه‌ رمان تو قلب منی

نفس عمیقی کشید و گفت باشه ولی قبلش بیا دستتو پانسمان کنم بعد از بستن مچم با کمک نسیم رفتیم به اتاق دکتر بیرون در به نسیم گفتم که میخوام تنها برم اونم گفت که بیرون منتظرمه با دستای بی حسم چند ضربه به در زدم که با صدای دکتر که گفت بفرمایید وارد شدم مرد تقریبا مسنی بود که وقتی وارد شدم از جاش بلند شد و به مبل اشاره کرد که بشینم آقای دکتر اومد رو به روم نشست و گفت چه کمکی میتونم بهتون بکنم؟ لبمو با زبوتم تر کردمو گفتم آقای دکتر میخوام بدونم حال ارمیا خوب میشه؟؟ دکتر لبخند مهربونی زد و گفت اون که حالش خوبه دخترم خدارو شکر کن

سرمو انداختم پایین و گفتم منظورم فراموشیشه چرا این طور شد؟ تیر که به شکمش خورد چه ربطی به سرش داشت؟! خب وقتی تیر به شکمش اصابت کرد با پرت شدنش ضربه ی بدی به مغزش وارد شد که باعث شد بیمار تا مدتی به طور موقت فراموشی بگیره با کورسوی امید به دکتر زل زدمو گفتم یعنی ممکنه منو یادش بیاد؟؟ بله عزیزم چرا که نه؟ خب چقدر طول میکشه؟ اونش مشخص نیست شاید همین الان شاید هفته ی بعد، شاید تا یک سال دیگه… ولی توصیه میکنم در مورد گذشته باهاش صحبت کنین ؟ تمام اتفاق ها تمام خاطره ها این خیلی کمک میکنه به برگشتن حافظه !

با تشکر از اتاق رفتم بیرون و روی اولین صندلی نشستم نسیم تا منو دید اومد سمتم و شروع کرد به پرسیدن. تمام حرف های دکتر رو بهش گفتم اونم خیلی خوشحال شد و خدارو شکر کرد به نسیم گفتم میرم نماز خونه تا چند رکعت نماز بخونم اونم رفت و من باز پناه بردم به نماز و خدا همین که پامو از در نمازخونه گذاشتم بیرون موبایلم شروع کرد به زنگ خوردن یه نگاه به صفحه انداختم؛ اشکان .بود. بالاخره باید میفهمید یعنی میفهمیدند. دستمو بردم سمت دکمه اتصال و تماسو وصل کردم. خیلی عادی گفتم: بله. اشکان با عصبانیت داد زد: کدوم گوری بودی ۱۰ بار زنگ زدم بهت.

لبمو به دندون گرفتم و گفتم: نبودم خوب چرا داد میزنی؟ یه خورده صداشو آورد پایین گفت نمیخای بگی چی شده؟ آب دهنمو قورت دادم و گفتم ارمیا تیر خورده الان بیمارستانیم. یهو منفجر شد چـی!!! بیمارستان برا چی ؟ تیر برا چی. کمی مکث کردم و گفتم قضیش مفصله بزار برا بعد. نفسشو داد بیرون و گفت یا الان میگی یا پا میشم میام اونجا. با حرص گفتم: اه اشکان. خیلی عادی گفت: خب میشنوم. ناچار تمام قضیه رو با مقداری سانسور براش تعریف کردم بعد از تموم شدن حرفم سریع گفتم اشکان نمیخام کسی بفهمه باشه ؟

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
با کلافگی گفتم: اصلاً کسی به فکر من بود؟ کسی حس کرد نبودم؟ همه به یکباره ساکت شدند، پس با لحن تندتری ادامه دادم: سکوت که یعنی رضایت، نه؟ نگار با اخم و حرص گفت: آره آره، نبودنتو خیلی حس کردیم عزیزم. سرمو به نشونه‌ی تایید تکون دادم و گفتم: آره، می‌دونم چقدر دلتون برام تنگ شده بود. ناگهان چشمم به اون دختر افتاد که مثل سایه به ایمان چسبیده بود و انگار حسابی داشت لذت می‌برد. نگاهی به ایمان انداختم و گفتم: خوش می‌گذره، نه؟ ایمان با عصبانیت جواب داد: به تو چه ربطی داره؟ حسود. چشامو باریک کردم و گفتم: حسود؟ حسود عمه‌ی خودته.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    تو قلب منی
  • ژانر
    عاشقانه، کل کلی
  • نویسنده
    ریحانه نوروزی
  • صفحات
    396
خرید کتاب